اشاراتی به معانی


عابدین: پرستندگان، پرستش کنندگان.

 
اشاراتی از قرآن


1-ایاک نعبد و ایاک نستعین: تنها تو را می­پرستم و از تو یاری می­ جوییم. (فاتحه:5)

2-واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین: پروردگارت را پرستش کن تا تو را یقین بیاید.(حجر: 99)

3-بل الله فاعبدو کن من الشاکرین: بلکه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش.(زمر:66)

4- قال المسیح یا بنی اسرائیل اعبدوا الله ربی و ربکم: مسیح (ع) گفت: ای فرزندان اسرائیل! پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید.(مائده: 72)

5-الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شیء فاعبدوه: خداوند پروردگار شماست هیچ معبودی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید.(انعام: 102)

6-و ابراهیم اذ قال لقومه اعبدوا الله و اتقوه: و ابراهیم به قومش گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا بدارید.(عنکبوت:16)

 
اشاراتی از احادیث


1- امام حسن(ع): «هر که خدای را بپرستد خدا همه چیز را به اطاعت او وادار می­کند». (مجموعه ورّام 2 /108)

2- امام باقر(ع): «بنده به حق پرستش خدا را نکرده تا از همه خلق پیوند خود را بگسلد و به خداوند بپیوندد»(مجموعه وراّم 2 /108)

3- علی (ع):«هر کس بدون دانش خدا را بپرستد از جهتی که خود نمی­داند کفر ورزد.» (اعلام الدین دیلمی ص 96)

4- امام هادی (ع): اگر همه مردم به راهی بروند من به راه مردی می­روم که فقط خدای را به تنهایی از روی خلوص پرستیده است.( مجموعه ورّام 2 /109)

5- پیامبر (ص):«خدای را بپرست و برای او شریک مگیر و آنگونه برای خدا کار کن که گویی او را می­بینی» (کنز العمال3 /21)

6- علی(ع): «خداوندا! تو را به خاطر ترس از آتش و طمع به بهشت نمی­پرستم، ولی (بلکه) تو را شایسته پرستش یافتم و تو را می­پرستم. »(تفسیر صافی ص 333)

7- علی (ع):«هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد نیکویی پرستیدن را به او الهام می­کند.»(غررالحکم 4 /5940)

8- علی (ع): «پرستش خاص این است که آدمی جز به پروردگارش امید نبندد و جز از گناه خویش نترسد».( غررالحکم ج 2128)

9- امام کاظم (ع):« همواره بکوش و خود را در پرستش و بندگی خداوند عزوجل بی تقصیر مدان، زیرا خداوند آن گونه که شایسته پرستش اوست عبادت نمی­شود. » ( الکافی2 /72)

10- علی (ع) (درباره خلقت فرشتگان ) :«آنان با همه منزلتی که نزد تو دارند اگر عظمت تو که بر آنان پوشیده است را مشاهده کنند هر آینه اعمال خود را ناچیز یافته و خویشتن را سرزنش کرده و دریابند که تو را چنان که حق توست بندگی و پرستش نکرده اند، منزهی تو ای آفریدگار و ای معبود» (امالی طوسی ص212)

 
نکته ها

*در سوره فاتحه آمده است که بنده می­گوید:« ایاک نعبد: فقط تو را می­پرستم» یعنی بنده مملوک مالک است. بنده ای که معرفت و شعور و عقل دارد به جایی می­رسد که ربوبیت و الوهیت خداوند را شایسته خطاب می­داند خود را در محضر خدا یافته با التفات گوید:« تنها تو را می­پرستم.»

حق تعالی، معبود یگانه است و توحید ناب آن است که عابد، مشهود را حصر در معبود بداند و شریکی برایش نداند. چون جمال و کمال مطلق را حق و پرستش را منحصر در او می­داند. عابد به عمل به معبود می­رسد ولی در درجه بالای عبودیت فقط معبود را می­بیند نه خود و عملش را و این را فنای در معبود گویند. لقاء معبود بالاتر از عمل است.

*در پرستش و خطاب نسبت به معبود باید ادب از طرف متکلم رعایت شود یعنی اول نام معبود برده شود چون اصالت مخاطب ریشه تکوینی دارد و متکلم و خطابش، فرع است. آنچه عابد می­گوید اعتباری بوده که محصول خطاب تکوینی است. به عبارت دیگر در حرفهای محاوره ای و خطابی اعتباری، اول متکلم سپس خطاب، آنگاه مخاطب بر اثر خطاب پیدا می­شود.

*گفته می­شود که همه خطاب های عابد در عبادت و نماز و نیایش و راز و نیاز، مسبوق به خطاب حقیقی است یعنی ما با خطاب تکوینی خداوند آفریده شده ایم و آنگاه آفریننده خود را مخاطب قرار می­دهیم پس او اصل و هستی ما فرع است (تسنیم 1 /425)

*هدف آفرینش، پرستش معبود توسط بندگان است اگر عبادتی می­کنیم این هدف ماست نه هدف خالق، او معبود علی الاطلاق است و اگر کاری کنیم به خود ما برمی­گردد او بی نیاز و همه کارها و قوانینش بر اساس حکمت است اگر همه خلائق نیز او را بندگی نکنند به ساحت کبریایی او غباری ننشیند. لذا در سوره ابراهیم آیه 8 فرمود:« اگر کفر ورزید شما و هر کس که در زمین باشد، همانا خداوند بی نیاز و ستوده شده است.»

ایمان و کفر یا شکر و کفران بندگان در ذات او هیچ اثری نداشته چرا که او نیازی به اعمال آنان ندارد (لغنیٌ حمید)

*حق تعالی مبدأ فاعلی است، اول و آخر و معبود مطلق هم اوست از جهت آفرینش، دائم در حال فیض رسانی به غیر خودش می­باشد تا آنان با بندگی و پرستش به کمال برتر و تعالی برسند. لذا در سوره حجر آیه 99 فرمود: «پرستش کن پروردگارت را تا به یقین دست یابی » پس هدف از عبادت رسیدن به یقین است و آنگاه که رسید عبودیتش کامل می­شود.

*تداوم بر بندگی حق، سبب پیدایش یقین است و مهم تر از عبادت استمرار آنست. پیامبر که اشرف مخلوقات بوده و از روز اول به یقین رسیده بود با آن همه یقین تا آخرین لحظه عمر عبادت می­کرد.

*عبادت را اهل لغت به معنای «غایت خضوع» و «تذلل» دانسته اند و در زبان فارسی به معنی پرستش و بندگی است و آن خضوع برای معبود یگانه و یکتا می­باشد. لذا در آیات متواتر خداوند امر به پرستش حق و نهی از شرک در پرستیدن نموده (کهف: 110) چه در نیت و چه در ابتدا یا وسط یا آخر عمل باشد که نهی تحریمی دارد و عمل باطل می­گردد. استعانت هم از حضرت مستعان، لازم است تا با کمک و یاری او حقیقت عبودیت به ظهور بپیوندد یعنی معبود پدید آورنده اعمال و افعال بنده هست.

*بعضی ها خود را می­پرستند و دائره اعمال و رفتارشان از باطن آنان پدیدار می­شود که به خود محوری خودش باز می­گردد. اما اینان کارها را به خداوند نسبت می­دهند در حالی که درون کارها خودشان هستند و خود را قبله می­دانند تا دیگران به سوی آنان پرستش کنند. وقتی ریا و ناخالصی در اندرون انسان بیاید کم کم شریک برای خدا قائل می­شود (یکی خدا و یکی خودش) وقتی که کار به جای حساس و باریک رسید خودش را معبودی جلوه می­دهد که دائره هستی به دور او می­چرخد.

*گروهی هستند که پرستش اهل دنیا را می­کنند، چه آنکه برای رسیدن به پول و ریاست و... دور اهل دنیا می­گردند و قلبشان برای آنان خاضع می­شود و اراده آنان را مؤثر در زندگی می­دانند در نتیجه در نزد اسباب و علل ظاهری نوعی تواضع و خضوع روا می­دارند و اینان در واقع دو زبان دارند با زبانی نماز و قرآن می­خوانند با زبانی دیگر در مدح و چاپلوسی صاحبان زر و زور به تملق و خاکساری مشغول هستند. اینان به متن و حواشی کار توجهی نداشته و غافلند و به عبارتی بعد از مدتی قدرت اندیشیدن از اینان گرفته می­شود.

*آنانی که به مراتب و درجات توحیدی رسیدند یکی از ابزار پرستش آنان اندیشیدن است . امام صادق (ع) فرمود: « پیوسته اندیشیدن درباره خداوند و توانایی او برترین پرستش است» (اصول کافی 2 /55)

در احادیث متواتر آمده است که« یک ساعت اندیشیدن از عبادت یک سال ( در روایات مختلف شصت سال و هفتاد سال، هم آمده) بهتر است». چون عبادت صرف، عابد، هیچ نوع رشدی ندارد چرا که او دنبال ثواب است. وقتی تفکر در اسماء وصفات و افعال و آثار او باشد نتایجی به دست می­آید که علم به وجود خداوند پیدا کرده و کم کم این علم به اعیان و مظاهر کشیده می­شود یعنی در آیینه اسماء، مظاهر را شهود نمایند ولی عابد در خودیّت کار خود و در حجاب ها گرفتار است.

*اگر بندگی و عبودیت به خاطر محبت محبوب باشد بسیار ممدوح و قابل اعتناست چون جذبه محبوب، محب را به پرستش محبانه می­ کشاند.

امیرالمؤمنین فرمود: «پرستش سه گونه است: گروهی خداوند عزوجل را از روی محبت می­پرستند و این پرستش آزادگان است و این از همه پرستش ها برتر است». (اصول کافی 3 /131)

*اگر کسی می­خواهد معبود را بندگی کند و به عبودیت تام و کامل برسد باید از شاهراه خاص عبور نماید که این طریق امام و خلیفه اوست که با تمسک به آنان به حقیقت پرستش می­توان رسید. امام باقر(ع) فرمود: « بوسیله ما خداوند شناخته شده و به وسیله ما پرستش شد» بنا عبدالله و بنا عرف الله» ( بحار 23 /102)

حقیقت امام همان مقام نورانیت اوست که مظهر همه اسماء و صفات الهی و منصب خلیفه اللهی دارد. چون سالکی با تمسک به آنان، فرامین و دستورات آنان را پیاده می­نماید. کم کم به درجاتی ترقی و صعود می­کند و همیشه همراه و در طول امام است و این عنایات و القاء و توجه امام منشأ پرستش سالک می­گردد که دائم در حال فیض رسانی است و در هر مرحله ای سالک به نورانیتی خاص می­رسد. اتصال عبد با مولای حقیقی و رب الارباب باید از طریق سیم مستقیم وصل باشد یعنی امام عادل، و گرنه هر کسی که با امام جائری متصل و دچار پرستش نادرست گردید جهنم را برای خودش خرید.

*همه مردم فطرتاً موحد هستند یعنی سرشت آنان از ازل در عالم ارواح بر توحید بوده ولکن در دنیا که آمدند چند صباحی برای زندگی کردن به خاطر فرهنگ و هوای نفس و تقلید کورکورانه آباء و... در مصداق معبود، به چوب و سنگ و حیوانی معتقد شدند و آنها را اله خود دانستند حتی کسانی که خدا را انکار می­کنند، می­گویند:« خدایی نیست» به دهر و روزگار متمسک می­شوند،ولی در کنه باطنشان قائل به چیزی هستند که یا پرستش خاص کنند یا پرستش عام نمایند و یا نامی از چیزی ببرند که او خالق و موجد عالم است.

*ضربه ای که در طول تاریخ عالمان ادیان همانند پیروان موسی (ع) و عیسی (ع) به معتقدان خود زدند و عبودیت را به راه انحرافی کشاندند از چند راه بوده است: یکی مطرح کردن خودشان، دیگری فروختن دین و آخر، تحریف نمودن کتب آسمانی بوده است. متأسفانه پیروان علما و پارسایان کورکورانه ازآنان پیروی می­کردند و تحریفات را به جان می­خریدند و این خود نوعی قبول داشتن رهبرانشان بود که در موضوعات عبودیت از حرام و حلال ممزوج کرده و به نظرخودشان مردم معتقد را به دام حیله گرانه خود می­انداختند لذا عبودیت مردم به کژی و انحراف کشیده می­ شد.

*اینکه گوییم انسان نباید در عبودیت شرک بورزد ( چه شرک جلی و چه خفی) چون پرستش باطل است به این معنی که اگر کسی مؤثر در وجود را، غیر خدا اتخاذ کند ( خواه شیطان یا انسان یا بت یا خورشید و...) و یا اعتقاد چیزی را به عنوان مؤثر در وجود، ­نداند. اما در طاعت که قصد قربت لازم است و نیت خالص باید همراه عمل باشد را نداشته باشد مثلاً به ریا در عبادت مبتلا شود، این هم نوعی شرک به شمار می­رود، به هر تقدیر مؤمن باید مواظب باشد اگر به شرک جلی مبتلا نیست، به شرک خفی هم گرفتار نشود که در دراز مدت خرمن طاعت را سوزانده و به هدر می­دهد.

*از آنجایی که مقام عبودیت مقام بسیار والایی است لذا در تشهد نمازها وقتی شهادت به یگانگی خدا دادیم بعد پیامبر را عبد کامل و سپس رسول حق می­گوییم ( و اشهد ان محمداً عبده و رسوله ). وقتی خدا پیامبر را به معراج برد (در سوره اسراء آیه 1 ) می­فرماید:« منزه است خدایی که بنده اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد القصی.... سیر داد» پس مقام بندگی و عبودیت، اشرف و ممتاز است. از آن طرف اگر کسی تکبر ورزد و خود را بزرگ جلوه دهد و روی گرداند، خداوند او را به خواری و در جهنم وارد کند. (غافر: 60) این نتیجه عدم پرستش خداوند یگانه است که هلاکت حتمی و صددرصدی دارد.

*کسی از امیرمؤمنان(ع)سؤال کرد: آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیده ای؟ فرمود: «وای بر تو خدایی را که ندیده ام نمی­ پرستم.» عرض کرد: چگونه او را دیده ای؟ فرمود: «وای بر تو! دیدگان ظاهر به مشاهده او را نمی­ بینندولیکن دلها او راباحقایق ایمان می­ بینند.»( علم اخلاق اسلامی4 /211) آنکه معبود را با دل نمی­ بیند حتماً گرفتار نفس اماره و شهوات است چه آنکه شیطان درون و جنود جهل دائم انسان را به دنیای فانی و لذات و خوشی ها و ریاست و نقدینه ها می­خواند و بنده را بند شهوات بطن و فرج می­کند تا نتواند چشم آخر بین پیدا کند بلکه فقط چشم آخور بین خواهد داشت و از پرستش حق باز می­ماند و در دام شیطان درون غوطه خورده تا اجل او سر برسد.

*در طول تاریخ «رحمان» همیشه مقابل «شیطان» بوده، یعنی مقابل خدا پرستی، بت پرستی و شیطان پرستی و...بوده است. لذا کلمه بت را استعمال برای خدای خود کردند. در زمان موسی (ع) سامری مردم را به گوساله پرستی کشاند و بسیاری از مردم در غیاب موسی به آن روی آوردند. در صدر اسلام قریش دو بت داشتند به نام جبت و طاغوت که کعب بن اشرف یهودی برای جلب نظر مشرکین قرار داد تا در برابر آن دو سجده نمایند، چرا که عبادت بت رسم دیرینه ای در قبل از اسلام هم بوده است. پس پرستش همیشه به اشکال مختلف و در مظاهر گوناگون وجود داشته است. پرستش باید بر اساس آئین صحیح و عدم تحریف کتاب آسمانی و شریعت و مطابق با گفته پیامبر باشد آنچه غیر این باشد باطل است.

قوم صالح پیامبر، هفتاد بت داشتند که آنها را پرستش می ­کردند. او آنها را نهی از پرستیدن می­کرد ولی آنان جواب می­دادند: « ما از تو مأیوس شدیم پیش از این دعوت به تو امیدوار بودیم آیا ما را نهی می­کنی از پرستش بت هایی که آباء و اجداد ما سالهای دراز آنها را می­پرستیدند؟ و بدرستی که ما در آنچه ما را دعوت می­کنی در شک هستیم.(هود: 62) طبق رسوم یک بت، خدای رزق بوده یک بت، خدایی برای بچه دار شدن بود و... این قوم به خاطر نپذیرفتن شریعت صالح به عذاب دچار شدند.

*در دین ما، بزرگترین بت مسلمانان ، بت نفس و شیطان درون بوده که به عبارت دیگر« انیّت و منیّت» است که مورد پرستش مسلمانان قرار می­گیرد و این بزرگترین حجاب بوده که اگر مسلمان خود را اصلاح نکند دچار هلاکت می­شود. پس مظاهر بت و معبود در همیشه تاریخ بوده و هست فقط در هر عصر و زمانی نام و شکل، کمیت اعتقاد و کیفیت توسل به آنها متعدد و مختلف می­باشد. امروزه هم مخترعین مذاهب و فرقه ها چیز جدیدی را برای مردم مستضعف دنیا به ارمغان می­ آورند.

*رسالت انبیاء در دعوت خاص به توحید بوده نه غیر آن، (‌در سوره رعد آیه 36 )خداوند به پیامبر می­فرماید:« به مردم بگو همانا من مأمور شده ام به اینکه بپرستم خداوند را و شریک قرار ندهم به او، ‌و دعوت من شما را به اوست و به سوی او بازگشت همه است.»

در این آیه پیامبر مطالبی را که در آن عصر بعضی معتقد بودند گاهی ضمنی و گاهی بالصراحه می­فرمود: که من آدم و عزیر و عیسی را پسر خدا نمی ­دانم، ملائکه را دختران خدا نمی­دانم فقط خدا را یکتا می­دانم و اینهایی که به نوعی مورد پرستش شما قرار می­ گیرد و شریک می­ ورزید باطل است.

*از آنجایی که مردم در اعتقادات ضعیف و مقلّد هستند، هنر مخترعین مذاهب در این است که آنچه مرئی بوده را میزان و قبله قرار می­دهند تا رائی با احترام خاص از قبیل سجده، ذبح، دعا و راز و نیاز بهتر بتواند جذب شود. مجوس آتش پرست هستند و آتشکده های آنها هنوز باقی است. جذب مردم به این آئین، این گونه بوده که گفتند: خدا دیده نمی­شود و پرستش باید به چیز مرئی باشد و آتش اشرف از آب و خاک و هوا است، لذا پیروان بسیار پیدا کردند.

ساختن مجسمة گوساله ای و حلول نوعی باد برای به صدا در آمدن در مدت بسیار کم پیروان زیادی جذب کرد و صریحاً به حضرت هارون وصی موسی گفتند: ما دست از گوساله پرستی بر نمی­داریم. (طه: 91)

به هر تقدیر انسان معبودی می­خواهد که او را دوست بدارد و پرستش کند و احترامات لازم برای او نماید، نذر برای او کند، سجده و تواضع نماید و... این بستگی دارد که در دام چه کسی و گروهی افتد؟ مدعیان خدایی و پیامبری و امام زمان و... همیشه بودند، الان هم هستند و بعد هم پیدا می­ شوند.

از مواردی که در مریدان و عابدان در طول تاریخ بوده اینکه: قدرت عقل آنها کم، قوه تفکر و اندیشیدن آنها ضعیف، ‌ تقلید کورکورانه و محض را بر تحقیق مقدم می­داشتند، هیچ ممکن، واجب نمی­شود. خالق هستی، واجب الوجود است پس هرچه غیر او که ممکن الوجودند واجب نمی­شوند. عابد این را نمی­فهمد و اعتقاداتش بر اندیشه راستین و درست نیست. لذا پرستش ها دستخوش افکار ناصواب مدعیان و گروه های انحرافی و مذاهب تدوین شده، مخصوصاً انگلیسی ها که در این کار تخصص دارند و همه جا مردم را در دام آئین های گوناگون انحرافی خود می­ اندازند.