سخنی از علامه طباطبایی

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان ذیل آیات ۱۰۲ و ۱۰۳ از سورة بقره که مربوط به داستان هاروت و ماروت است، بحثی فلسفی و علمی دارند و چون این دو بحث کاملاً مرتبط است، ترجمة خلاصه‌ای از آن را می‌آوریم و سپس نکات مورد استفاده از سخن ایشان را آورده و آنگاه بحث را پی می‌گیریم.

بحث فلسفی (درباره علوم غریبه)

«تجربة شخصی ما و حکایات شنیده شده شکی در وقوع کارهای خارق عادت باقی نمی‌گذارد. کمتر کسی است (از ما) که کار خارق عادت ندیده یا نشنیده باشد. همة ما کم یا زیاد از این‌گونه کارها دیده و شنیده‌ایم.

اگر دقت کنیم، اکثر این کارها، به اسباب عادی طبیعی باز می‌گردد و سه گونه است:

  • الف. کارهای خارق عادتی که صاحبانش بر اثر تمرین و عادت بر آنها قدرت یافته‌اند، مانند خوردن زهر، حمل اجسام سنگین و راه رفتن بر روی طناب در هوا.
  • ب. کارهای خارق عادتی که علتش بر مردم مجهول است، مثل اینکه کسی ماده‌ای به خود بمالد که مانع آتش باشد و سپس وارد آتش شود یا نوشته‌ای نامرئی که در برابر آتش ظاهر می‌شود.
  • ج. کارهای خارق عادتی که با حرکات سریع انجام می‌شود، مانند کارهای شعبده‌بازها.

همة این انواع سه‌گانه دارای اسباب و علل طبیعی و عادی هستند که ما نمی‌فهمیم یا نمی‌توانیم، زیرا تمرین نکرده‌ایم.


اما همة کارهای خارق عادت چنین نیستند؛ یعنی همه مستند به اسباب طبیعی عادی نیستند، بلکه بعضی واقعا خارق عادت است. مانند خبر دادن از غیب و به خصوص آینده و نیز تأثیرگذاری در دوستی‌ها و دشمنی‌ها و گره‌زدن‌ها و گره‌گشایی‌ها و بیمار ساختن یا خواباندن اشخاص و احضار ارواح یا حرکت دادن اجسام با اراده که این کارها از اصحاب ریاضت، دیده شده و قابل انکار هم نیست.

بعضی را خود دیده‌ایم و برخی را کسانی که سخنشان قابل تشکیک نیست، نقل کرده‌اند و هم اینک مرتاضان فراوانی در ایران و هند و دیگر کشورها هستند که از این کارها می‌کنند.

اگر خوب در ریاضات این گروه و تجربه‌های عملی‌شان با همة تنوعی که دارند دقت کنیم، باید بگوییم این کارها همه مستند به «قوة اراده» و «ایمان به تأثیر» است. البته اراده تابع علم و اعتقاد است. این ارادة تأثیرگذار گاه همیشه هست و گاه در ظرف شرایط خاصی پیدا می‌شود. شرایط خاص مثلاً در جای خاصی با مرکّب خاصی مطلب خاصی نوشته شود که در تأثیرگذاری در دوستی‌ها و دشمنی‌ها چنین است، یا ورد خاصّی (عوذه) خوانده شود و ... . همة این شرایط برای پیدا شدن آن ارادة تأثیرگذار است، زیرا علم اگر یقینی باشد، برای حواس آدمی مشاهدة متعلقش را به ارمغان می‌آورد و صحت این ادعا قابل آزمون است.

کافی است به خود تلقین کنید که چیزی یا شخصی در جایی حاضر است. به این صورت که جز این مطلب به چیزی نیندیشید و هیچ شکی هم به خود راه ندهید. در این صورت آن شیء یا شخص را آن‌چنان که در نظر داشتید، در برابرتان حاضر می‌بینید.

چنانکه بعضی پزشکان هم امراض خطرناک را با تلقین سلامتی به مریض درمان کرده‌اند.

حال اگر اراده قوی شود، می‌تواند در دیگری همین اثر را بگذارد. بدون شرط یا در ظرف شرایط خاص.


از آنچه گفته شد، سه مطلب به دست می‌آید:

۱. ملاک در تأثیر ارادة صاحب خرق عادت، علم قطعی اوست، ولی مطابقت این علم با خارج لازم نیست. شاهد این است که کسانی که به تسخیر ستارگان معتقد بودند، یقین به ارتباط با ارواح افلاک داشتند، با اینکه می‌دانیم فلک وجود خارجی ندارد. از همین قبیل است آنان که با ملک و شیطان خود را مرتبط می‌دانند و اسمائی را از آنان واسطه قرار می‌دهند و نیز همین‌گونه است کار صاحبان احضار ارواح. اینان هیچ دلیلی بر حضور ارواح در غیر از خیال و حسّشان ندارند، زیرا اگر روح در خارج حاضر می‌شد، باید همگان می‌فهمیدند و از اینجا جواب چهار شُبهه در باب احضار ارواح به دست می‌آید.


۲. صاحبان این اراده دو گروهند:

الف. کسانی که در اراده‌شان بر قوّت نفس خود تکیه می‌کنند، مانند اصحاب ریاضات، قهراً این گروه مقدار تأثیر اراده‌شان محدود است، هم در خارج و هم از نظر نفس صاحب اراده. این تأثیرگذاری اگر با گزارش گرفتن یا کمک جنّ یا ارواح یا نفوس باشد، کهانت نامیده می‌شود و اگر با «دعوت» یا «عزیمت» یا «رُقْیه» باشد، سحر نامیده می‌شود.

ب. انبیا و اولیا که در تأثیر اراده‌شان بر پروردگار اتکا دارند، اهل عبودیت و بندگی خدا و صاحبان یقین‌اند و هیچ چیز را جز به‌وسیلة خدا و برای خدایشان نمی‌خواهند. البته این اراده پاک است و از نفسی نشأت گرفته که هیچ استقلال و رنگ تمایلات نفسانی در آن وجود ندارد و فقط تکیه‌اش بر خداست و لذا چون خدایی است نه محدود است و نه مقید. این تأثیرگذاری اگر همراه تحدی (دعوت به آوردن مشابه) باشد، معجزه نامیده می‌شود، چنانکه در مورد انبیا چنین است و اگر بدون تحدی باشد یا همراه دعاست که استجابت دعا نام می‌گیرد و یا نیست که کرامت نامیده می‌شود.


۳. اگر مطلب وابسته به «قوت اراده» شد و اراده از این حیث دارای مراتب است، پس این امکان وجود دارد که برخی اراده‌ها اثر بعضی دیگر را خنثی سازد، چنانکه معجزه می‌تواند سحر را ابطال کند یا برخی اراده‌ها در بعضی انسان‌ها تأثیر نگذارد، چنانکه در مورد خواب مغناطیسی و احضار ارواح کاملاً مشهود است که مثلاً بعضی ارواح را هر کس نمی‌تواند احضار سازد.

بحثی علمی (درباره علوم غریبه)

دانش‌هایی که دربارة تأثیرات شگفت‌آور و خوارق عادت بحث می‌کند، بسیار است و ارائة نظریه‌ای کامل دربارة اقسام آن و ارتباط اقسام بسیار دشوار است.

مشهورترین این دانش‌ها در میان اهلش این ۵ علم است:


۱. سیمیا: دانشی که دربارة چگونگی ترکیب کردن نیروهای ارادی با نیروهای مادّی خاصی برای دست‌یابی به تصرفات عجیب در امور طبیعت، بحث می‌کند. تصرف در خیال که «سحر العیون» نامیده می‌شود، از بخش‌های همین دانش است. این علم از بارزترین مصادیق جادوست.


۲. لیمیا: دانشی است که از چگونگی تأثیر اراده به وسیلة اتصال صاحبش به ارواح قویّ عالی همانند ارواح موکل بر ستارگان و حوادث بحث می‌کند. این اتصال به‌وسیلة تسخیر آنها یا استمداد از جنّ انجام می‌شود. این دانش هم فن تسخیر است.


۳. هیمیا: دانشی است که دربارة ترکیب قوای عالم بالا با عناصر مادّه برای دست‌یابی بر تأثیرات عجیب بحث می‌کند. این همان دانش طلسمات است. توضیح اینکه ستارگان و اوضاع آسمانی با حوادث مادی ارتباطاتی دارند که اگر هماهنگ باشند، اثر می‌کنند، مثلاً اگر اشکال آسمانی مناسب با پدیده‌ای ـ همچون مرگ شخصی ـ با صورت مادی مناسبش ترکیب شود، مقصود (مرگ آن شخص) تحقق می‌یابد و این معنای طلسم است.


۴. ریمیا: دانشی است که از کیفیت به کارگیری قوای مادی برای دست‌یابی به آثارشان به گونه‌ای که بر احساس دیگران خارق عادت جلوه کند، بحث می‌کند و این همان شعبده است.


۵. کیمیا: دانشی است که از چگونگی تبدیل صورت عناصر به یکدیگر (مثلاً مس به طلا) بحث می‌کند.

این پنج دانش را «علوم پنج‌گانة پنهان» می‌نامند. شیخ بهایی فرموده بهترین کتاب در این ۵ علم کتابی بود به نام «کلّه سرّ» که من در هرات دیدم و این نام از حروف آغازین این ۵ علم ترکیب شده است؛ یعنی کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا و ریمیا.

از کتب معتبر در این علوم خلاصة کتاب‌های بلیناس و رساله‌های خسروشاهی و ذخیرة اسکندری و سرّ مکتوم رازی و تسخیرات سکاکی و اعمال الکواکب السبعة حکیم طمطم هندی است.


از علومی که به علوم پنج‌گانه فوق ملحق می‌شود، علم أعداد و أوفاق است که از ارتباطات اعداد و حروف برای مقاصدی استفاده می‌شود. به این صورت که اعداد یا حروف مناسب را در جدول‌هایی سه در سه یا چهار در چهار یا بیشتر به ترتیب خاصی می‌نویسند و از همین علوم است دانش خافیه که عبارت است از شکستن و تقسیم حروف مطلوب یا آنچه با آن مناسب است از دیگر اسما و بیرون آوردن اسامی فرشتگان یا جنّیان موکل بر امر مورد نظر یا خواندن در عزائمی که از این اسماء گردآمده است، برای دسترسی به مطلوب.

از کتاب‌های معتبر در این فن کتاب‌های شیخ ابوالعباس تونی و سید حسین اخلاطی است.

از دیگر فنونی که امروزه به این علوم غریبه ملحق است، خواب مصنوعی و احضار ارواح است که اینها هم ناشی از تأثیر اراده و تصرّف در خیال است و کتاب‌های فراوانی درباره‌اش نوشته شده است و نیازی به یاد کرد آنها نیست».

(پایان سخن علامه طباطبایی)

نکات سخنان علامه طباطبایی

کمتر کسی به این زیبایی و اختصار دربارة علوم غریبه سخن گفته و بدین جهت ما همة عبارت را ترجمة نسبتاً آزاد کردیم و اینک به پاره‌ای نکات این گفتار اشاره می‌کنیم:

۱. کارهای خارق عادت دو دسته است، دسته‌ای از قبیل تردستی و چشم‌بندی است و واقعاً خارق عادت نیست، مانند شعبده و دسته‌ای واقعاً خارق عادت است، مانند سحر.

۲. هر خارق عادتی مستند به تأثیر اراده است و یقین به تأثیر و قوت اراده این کارهای عجیب را ایجاد می‌کند.

۳. یک راه عملی به عنوان آزمون برای کشف تأثیر ارادة قوی این است که انسان شخص یا چیزی را مدتی مورد توجّه تام خود قرار دهد، پس از مدتی آن را در برابر خود (در حاسّة خود) حاضر می‌بیند. مراد از حاسّه، خصوص چشم نیست بلکه هر حاسّه‌ای است و اگر اراده قوی باشد، می‌تواند آنچه را که در حاسّه خود می‌یابد، در غیر خود یعنی در احساس او ایجاد کند.

۴. معنای ایجاد در حاسّه خود یا دیگران، همه‌جا حقانیت به معنای تحقق خارجی نیست.

۵. صاحبان این ارادة تأثیرگذار دو دسته‌اند: گروهی بر قوت نفس خود متکی‌اند. اینان کاهنان، ساحران، اهل تسخیر و طلسم و ... می‌باشند و گروهی بر پروردگارشان اتکا دارند، اینان انبیا و اوصیا و اولیایند و کار آنها معجزه و کرامت است.

۶. ارادة انبیا و اولیا فانی در ارادة الهی است و لذا نه محدود است و نه مقیّد.

۷. فرق اعجاز و کرامت به تحدّی و عدم تحدّی برمی‌گردد.

۸. اراده‌های مؤثّر می‌توانند با یکدیگر به مقابله برخیزند و یکدیگر را ابطال کنند.

سحر بـا معجزه پهلو نزند دل خوش دار
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد[۱]

۹. علوم غریبه فراوانند که امّهاتشان ۵ علم است: سحر، تسخیر، طلسم، شعبده و کیمیا و ۴ علم دیگر به اینها ملحق است: علم اعداد و أوفاق و حروف، علم تکسیر، خواب مغناطیسی و احضار ارواح.

۱۰. در همة این علوم کتاب‌های فراوانی نوشته شده و قابل تعلیم و تعلّم است و بهترین کتاب در زمینة علوم پنج‌گانه از نظر شیخ بهایی کتاب «کلّه سرّ» است.


بحث را در طی چند نکته پی می‌گیریم


۱. آموختن برخی از علوم غریبه از دیدگاه فقهای امامیه حرام است، مانند فراگرفتن سحر و یا احضار ارواح. این بحث را فقها به مناسبت در مبحث «مکاسب محرمه» ذکر کرده‌اند. البته عناوین ثانوی در همه جا کاربرد دارد و از این‌رو گفته‌اند اگر روزی در جامعه‌ای سحر رواج پیدا کرد و بعضی بی‌دینان با این حربة پوسیده به تضعیف دین پرداختند، گروهی باید سحر را بیاموزند تا بتوانند با آنان مقابله کنند، ولی این‌گونه موارد نادر است و النادر کالمعدوم.


۲. در میان کسانی که به سیر و سلوک مشتهرند، گاه آگاهی و حتی استعمال و بکارگیری برخی از این علوم دیده شده است، همانند شیخ بهایی، حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، علامه طباطبایی و ...، ولی چون می‌دانیم اینان فوق حدّ عدالتند و از کبیره بلکه از اصرار بر صغایر اجتناب دارند، باید بگوییم از علوم غریبة محرّمه پرهیز داشته‌اند. یا به فتوای خود برخی از این علوم را مانند رمل یا کیمیا حرام نمی‌دانسته‌اند و یا به خاطر دفع مدعیان آن را فراگرفته بودند و جز در مواردی که صلاح می‌نموده است، به کار نمی‌بردند.

آنچه گفته شد به معنای تصحیح عملکرد آنان نیست، بلکه توجیهی بود برای آنچه واقع شده است، وگرنه حق همان‌طور که بسیاری از عرفا مانند استاد تصریح کرده‌اند، این است که این علوم پایین‌تر از شأن آدمی است و اگر انسان طریق انسانیت را در پیش بگیرد، خودبه‌خود این دانش‌ها و بلکه برتر و بالاتر از آنها به او ارزانی می‌گردد. حیف عمر آدمی است که صرف علوم غریبه ـ اگرچه بخش حلال آنها ـ شود و لذا به نظر می‌رسد همه یا بیشتر بزرگان که عرفان و این علوم را داشته‌اند، قبل از پرداختن به سلوک به آن علوم پرداخته بوده‌اند.


۳. این علوم گاه خطرناک هم جلوه می‌کند. مثلاً اگر کسی در راه تسخیر جنّیان موفق نشود، خود مسخّر آنان می‌گردد و بیچاره می‌شود [۲].


۴. عارف کامل مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی می‌فرموده است:

«هر کس با جنّیان سروکار داشته باشد، اگرچه با مؤمنین آنها، بدبخت می‌شود و کافر از دنیا می‌رود» [۳].

ایشان می‌فرمودند:

من دو طایفه از جنیان را که یک طایفه مؤمن و یک طایفه کافر بودند، تسخیر کردم و هر کدام را فقط یک بار برای امتحان احضار کردم و دیگر هرگز احضارشان نکردم و نخواهم کرد [۴].

البته سخن مرحوم انصاری مصداق «ما من عام الا و قد خصّ»؛ «هیچ مطلب کلّی بی‌تخصیص و استثنا وجود ندارد» است. مسلّماً بزرگانی بوده‌اند که با جنّیان در ارتباط بوده‌اند و در اوج ایمان به سر برده تا از دنیا رفته‌اند، نمونة آشکار آن، مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی است که هنوز قبرش مایة برکات و کرامات است.


۵. نکتة اصلی در این است که این علوم ممکن است در برخی آثار، با آثار برخی مراحل سلوکی اشتراکاتی داشته باشد، مثلاً سالکی که بر اثر سلوک به مثال و ملکوت اشیاء راه یافته، اِخبار از غیب دارد و مرتاضی هم که با جنّ یا روح گاو مرتبط است، اخبار از غیب دارد. پس نمی‌توان با صرف رؤیت این آثار که ممکن است مشترک باشد، به عارف و یا سالک بودن صاحبش حکم کرد. برای شناخت انسان کامل و سالک راه دیگری وجود دارد. حقیر در حدّ خود بسیار دیده‌ام که بعضی گرفتار شیاطینی شده‌اند، زیرا از این نکتة مهم غفلت ورزیده‌اند. مرحوم علامه طباطبایی بر این بخش از کتاب سیر و سلوک منسوب به علامه بحر‌العلوم بسیار تأکید می‌ورزید:

«و اما استاد عام شناخته نمی‌شود، مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنیه و ملاحظة تمامیّت ایمان جوارح و نفس او و زینهار به ظهور خوارق عادات و بیان دقائق و نکات و اظهار خفایای آفاقیّه و خبایای انفسیّه و تبدّل بعضی از حالات خود به متابعت او فریفته نباید شد. چه اشراف بر خواطر و اطّلاع بر دقائق و عبور بر ماء و نار و طیّ زمین و هوا و استحضار از آینده و امثال اینها در مرتبة «مکاشفة روحیّه» حاصل می‌شود و از این مرحله تا سرمنزل مقصود راه بی‌نهایت است و بسی منازل و مراحل است و بسی راهروان این مرحله را طی کرده و از آن پس از راه افتاده و به وادی دزدان و ابالسه داخل گشته و از این راه بسی کفّار را اقتدا و بر بسیاری از امور حاصل بلکه از تجلیّات صفاتیه نیز پی به وصول صاحبش به منزل نتوان برد و آن چه مخصوص واصلین است «تجلیّات ذاتیه» است و آن نیز قسم ربّانیه‌اش، نه روحانیّه».

در این عبارت نه تنها از ارادت به صاحبان ریاضت‌های باطل نهی شده، بلکه حتی از ارادت به انسان ناکاملی که به مقام تجلیات صفاتی رسیده منع شده است و اگر انسان به کامل دست نیافت، تفصیلی در مسأله هست که در بحث «راهنمای سفر» گذشت.


۶. البته اشتراک در آثار در ریاضت‌های باطل و علوم غریبه با راه سلوک الی الله تا مراحلی است و پس از آن دست غیر سالکان کوتاه است، ولی این به معنای جواز ارادت به انسان ناکامل نیست.


۷. عارفان و سالکان راستین به کرامات وقعی نمی‌نهند و به آن دل نمی‌بندند و می‌دانند که دل بستن همان و توقّف همان. آن هم توقّف در قبر و لذا از اظهار آن جز در موارد ضرورت و مصلحت گریزانند و سخنشان این است: «الکرامات حیض الرجال»؛ «کرامات در حکم حیض مردان خداست».


۸. فرق اساسی صاحبان ریاضت‌های باطل با انبیا و اولیا ‌در این است که اگرچه هر دو گروه دارای قوّت نفس و ارادة مؤثرند، اما در دو طریق رهسپارند. گروه نخست در راه «تقویت نفس» گام برمی‌دارند و گروه دوم در راه «فنای نفس» پیشگامند. این کجا و آن کجا؟ میان راهِ آتش زدن بر خودیّت آن هم آتشی که در پی‌اش باد است

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر[۵]

با راه اثبات و تقویت انانیت، هیچ نسبتی نیست.

مرحوم آیت‌الله انصاری و استاد می‌فرمودند:

«تفاوت تصوّف منحرف با عرفان در این است که آنان خودآگاه یا ناخودآگاه در صدد تقویت نفس‌اند و عارفان در صدد فنای نفس در پیشگاه حضرت حق».

۹. در زندگی‌نامة بعضی از عارفان می‌خوانیم که به مرتاض‌هایی برخورده‌اند و آنان می‌خواسته‌اند و گاه اصرار می‌ورزیده‌اند که به عارفان دانش کیمیا تعلیم دهند و عارفان به شدّت امتناع ورزیده‌اند و زبان حال یا قالشان این بوده است که کیمیا آن است که مس وجود را طلا کند، نه اینکه فلزی را به فلزی تبدیل کند تا ارزشش افزایش یابد و با آن متاع دنیا تحصیل گردد. از کسانی که مورد این امتحان قرار گرفته‌اند و اینک به خاطر دارم اینانند: مرحوم سید احمد کربلایی، مرحوم قاضی و مرحوم علامه طهرانی.

سرّ مطلب همان است که قبلاً گفته شد. این علوم پایین‌تر از شأن آدمی است و باید آنها به سراغ آدمی بیایند، نه اینکه انسان به دنبال آنها برود.