اشاراتی به معانی


متقین: پرهیزگاران، پارسایان.


اشاراتی از قرآن


1- ان اولیاؤه الا المتقون: سرپرست آن (مسجدالحرام) جز پرهیزگاران نیستند.(انفال: 34)

2- والذی جاء بالصدق و صدّق به اولئک هم المتقون : آنان که راستی آورند و آن را باور دارند پرهیزگارند.

(زمر:33)

3- ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتّقین: این کتاب (قرآن) که هیچ تردیدی در آن نیست رهنمودی برای پرهیزگاران است. (بقره: 2)

4- واتقوا الله و اعلموا ان الله مع المتقین: از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است.(بقره: 194)

5- بلی من اوفی بعهده و اتقّی فانّ الله یحبّ المتقین: آری آن کس که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری ورزد (بداند) بی گمان خداوند پرهیزگاران را دوست می­دارد.(آل عمران: 76)

6- انّما یتقبّل الله من المتّقین: همانا خداوند (قربانی را) تنها از پرهیزگاران می­پذیرد. (مائده:27)

7- فاصبر ان العاقبه المتّقین: پس شکیبا باش که سرانجام نیکو از آنِ پرهیزگاران است. (هود: 49)

8- انّ للمتّقین لحسن مأب: همانا پرهیزگاران را سرانجامی نیکوست.(ص: 49)



اشاراتی از احادیث


1-پیامبر(ص): «همه تقوا این است که آنچه را نمی­دانی بیاموزی و آنچه را می­دانی به کار بندی.» (تنبیه الخواطر2 /120)

2- علی (ع): «عصمت (مصونیّت از گناه) به تقوا بسته شده است.» ( غررالحکم ح 4316)

3-علی (ع):« تقوا این است که انسان از هر آنچه او را به گناه می­کشاند پرهیز کند.» (غررالحکم ح 2162)

4- علی (ع): «اساس تقوا ترک شهوت است.» (غررالحکم ح 5236)

5- علی (ع): «هنگام فرا رسیدن شهوت ها و لذت ها پارسایی تقوا پیشگان معلوم می­شوند.» ( غررالحکم ح 6224)

6-علی (ع): «شالوده تقوا، رها کردن دنیاست.» (غررالحکم ح 9721)

7- علی (ع): «پرهیزگار را سه نشانه است: اخلاص عمل، کوتاهیِ آرزو و بهره گرفتن از فرصت ها» (غررالحکم ح 7370)

8- امام صادق (ع): «خداوند برای کسی که پارسایی خداوند کند، ضمانت کرده که هر ناخوشایندی را برای او به آنچه خوشایندش می­باشد تغییر دهد و از جایی که گمانش را هم نمی­برد روزیش رساند.» (بحار70 /285)

9- علی (ع): «هیچ عملی با تقوا اندک نیست، چگونه اندک باشد چیزی که پذیرفته می­شود» (الکافی 2/ 75)

10- علی (ع):« کسی را که تقوا والامقامش ساخته حقیر مشمارید.»( نهج البلاغه خطبه 191)



نکته ها


*حقیقت «تقوا» شهود علمی و التزام عملی درباره اِسناد حسنات عالم به حق تعالی و اسناد سیئات آنها به خود آنهاست.

یعنی فیض خاصّ خدا را وقایه حسنات قراردادن تا به غیر خدا اسناد نیابد و فقط از آنِ خداوند باشد.

*بهترین تقوا، همان تقوای توحیدی است و هدایت هم بر مدار تقوا می­باشد اگر چه تقوا رئیس اخلاق شناخته شده است. ( نهج البلاغه حکمت 410 ) لیکن فضایل اخلاقی سه درجه دارد، عام، خاص، خاص الخاص( یا اخصّ )

«تقوای عام» پرهیز از محرمات است و «تقوای خاص» اجتناب از مشتبهات است و«تقوای اخصّ» دوری از مباحات است.

هدایت، ویژه پرهیزگاران است (آیه 2 سوره بقره). هدایت تکوینی یعنی ایصال به مطلوب همانند خورشید که می­تابد ولی تنها کسانی از آن بهره می­جویند که فطرت پاک داشته و در برابر حق خاضعند، همچنان که نور خورشید تنها از شیشه تمیز عبور می­کند نه از خشت و گِل ( لا یهدی القوم الفاسقین) (توبه:80 )

اگر هدایت تشریعی و عام باشد همان ارائه طریق است. متقین هم سرمایه تکوینی و فطری دارند و افزون بر آن تقوای عملی را نیز داشته و از هدایت تشریعی هم استفاده کرده اند. تقوای فطری زمینه ساز پذیرش هدایت تشریعی است.

*تقوا یعنی خود را محفوظ داشتن و پناه گرفتن است. چطور کسی در جنگ با پوشیدن زره و برداشتن سپر و مانند آن، خود را در حفاظی قرار می­دهد تا از دشمن آسیب نبیند، متقی هم کسی است که با ایمان و عمل صالح خود را طوری می­سازد تا از آسیب های درونی و بیرونی مصون بماند، پس از گناه پرهیز می­کند و خود را در دام شیطان نمی­اندازد. بندگی و عبادت زمینه ساز تقوا و تقوا زمینه ساز رستگاری است. تقوا هدف می­باشد یعنی خدا را عبادت کنید که شما را آفرید تا به تقوا برسید. اینکه در آیات بسیاری می­فرماید: شاید پرهیزگار شوید (بقره:21) که احتمال تحقق آن پیش از عدم تحقق است.

تقوا، کمال نفسانی است و بندگی خداوند زمینه تحصیل این کمال وجودی است. از این رو باید خدا را عبادت کرد که البته از راه تمرین در اعمال صالح این ملکه به دست می­آید. اگر عبادتی تقوا ایجاد نکند عبادت نیست به خاطر همین در کریمه آسمانی فرمود: لعلکم تتقون ( شاید پرهیزگار شوید).

*پرهیز از خطر، امری ارتکازی و فطری برای همه انسانهاست. کسی نیست که از خطر اجتناب نکرده و اجتناب آن را لازم نداند. قرآن تقوا را وسیله فوز (رستگاری) و مایه قبولی اعمال دانسته است. « هر آینه (قربانی را) خداوند از پرهیزگاران قبول می­نماید» (مائده: 27) و محور کرامت انسان را (حجرات: 13) و زمینه حصول میزان تشخیص حق از باطل (انفال: 29) و راه خروج از بن بست های فکری و عملی و اخلاقی را پرهیزکاری دانسته است. متقین از اصحاب یمین هستندکه صفات نیک را دارا شدند. (طلاق:2) « و خدا در دل و جانشان بزرگ و غیر حق در نظرشان خرد و ناچیز است.» (خطبه همام) آنان بعد از ائمه، شاخص ترین مردم در میان عامه هستند. از جهت دارا بودن فضائل و رعایت و احتیاط در همه امور؛ لذا دوستی با آنان برای دیگران هم نافع می­باشد.

*در مصباح الشریعه باب 82 (ترجمه شرق بی غروب از نگارنده) آمده است : مَثَل تقوا، مانند آبی است که در نهری روان است. مَثَل تقوای عام و خاص و خاص الخاص در معنی مانند درختان مختلف و رنگارنگ است که بر لب آب کاشته اند و هر درختی، از آن آب به قدر جوهر و طمع و لطافت و غلظت ارتزاق می­کند و مردم هم از این درختان و ثمره اش به اندازه قدر و قیمتش استفاده می­برند.

خداوند می­فرماید: « باغ هایی از انگور و زراعت و خرما که با هم متفاوتند... از یک آب سیراب می­شوند، با این حال بعضی از آنها را از جهت میوه بر دیگری برتری می­دهیم.» (رعد: 4)

*تقوا برای طاعات، مانند آب برای درختان است؛ و طبیعت درختان و میوه ها در رنگ و طعم، مثل درجات ایمان می­باشد.

پس کسی که در بالاترین درجه تقواست و جوهر روحش صاف تر باشد تقوایش بیشتر است. کسی که با تقوا تر باشد عبادتش خالص تر و پاک تر، و هر کس چنین باشد به خدا نزدیک تر است و هر عبادتی که بنیادش بر تقوا نباشد مانند غباری پراکنده، بی ارزش است.

خداوند فرمود:« آیا کسی که بنایش بر تقوا و خشنودی الهی باشد، بهتر است یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می­ریزد؟» (توبه : 109)

*در سوره اعراف آیه156 حق تعالی درباره متقین فرمود: « رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودی آن را برای کسانی که پرهیزکاری می­کنند و زکات می­دهند و آنان که به آیات ما ایمان می­آورند مقرر می­دارم.» از این آیه معلوم می­گردد که اگر چه رحمت واسعه حق شامل همه موجودات است اما بر چند دسته، از جمله پرهیزگاران خاص نوشته شده است. چنین کسانی از عذاب در امان هستند و خودشان سبب امنیت و رحمت برای دیگران می­شوند.

در ساده ترین جمله اگر بخواهیم متقین را به عام شرح بدهیم، می­توانیم بگوییم متقین عمل به واجبات می­کنند و ترک محرمات می­نمایند و در شبهات توقف می­کنند.

*تقوا از «وقایت»بمعنی حفظ و منع از ضرر است. تقوای در هر کاری مناسب با آن کار است مثلاً تقوای در تجارت حفظ مال از مصارف بیهوده و معاملات خسران پذیر است. تقوای در زراعت، حفظ آن از آفات زراعتی است. تقوای مریض، خودداری نمودن از اطعمه و اشربه مضر و خوردن داروی نافع می­باشد. تقوای در دین، رعایت و حفظ مسائلی که سبب بقای دین و پرهیز از چیزهایی است که سبب زوال دین می­گردد.

*خداونددرسوره توبه آیه 108  فرمود:« هرگز اقامه نماز نکن در مسجد ضرار، هر آینه مسجدی که تأسیس آن از روی تقوا باشد از اول روزی که تأسیس شده سزاوارتر است اینکه در او اقامه نماز گزاری (که مسجد قبا باشد) در آن مسجد مردانی هستند که دوست می­دارند پاکیزه شوند و خدا دوست می­ دارد پاکیزگان را»

سپس در آیه 109 می­فرماید: « آیا پس کسی که تأسیس کند بنائی از روی پرهیزکاری از خداوند و برای خشنودی او بهتر است یا تأسیس کند بنایی که در معرض خرابی است پس سرنگون می­شود در آتش جهنم؟»

از این استفهام تقریری « آیا » معلوم می­شود هر عاقلی اگر کمی فکر کند در می­یابد که بانی متقی، که قصدش خشنودی حق تعالی است، باعث جلوگیری از فساد و انهدام و رفتن در عذاب الهی می­شود. وقتی سابقه تقوا مایه ارزش یک مسجد (قبا) است، سبقت انسان به ایمان و تقوا بیشتر ارزش خواهد داشت و ارزش کارها به نیت آن است نه ظاهر اعمال اگر چه این کار، ساختن مسجد باشد.یک تقوای شخصی است که برای همه خوب و لازم می­باشد و یک تقوای اجتماعی است که اگر آن بر جامعه حاکم گردد، مدینه فاضله می­شود. اینکه عاقبت نیک برای پرهیزکاران است (اعراف: 128) و ملتی که روابط افراد بر اساس قانون تقوا باشد آن ملت عاقبت به خیر می­شوند. پس در همه میدان ها و بالای سر هر اجتماع و گروه، رستگاری نقش بسته می­شود. (نباء:31)

*بحثی هست که آیا تقوا آموختنی است و با تعلیم و تعلم باید پیاده کرد یا از راه تمرین و ریاضت حاصل می­شود؟

جواب آن است که ضمن آنکه تقوا ریشه فطری توحیدی دارد، اما در مقام تشریع هم معلم پرهیزکار لازم است و تعلیم و تعلم بر اساس دین باید حاکم شود و در قسمت عملی هم لباس اهل تقوا پوشیدن است. چون درون نفس، جنود عقل و جنود جهل دائم در نزاع هستند، حجت و معلم بیرونی می­تواند در حاکمیت جنود عقل، ریسمان تقوا را به دست متقی بدهد تا به این حبل بتواند بر جنود جهل غالب آید.

*متقی، مرتبه نخست آنست که حاکمیت ِ اراده عقلی بر نفسانیات می­باشد. یک مرتبه بالاتر آنکه حاکمیت اراده فعال حق تعالی بر او غالب است. پس در مرتبه بالاتر تقوا، از ایمان و تسلیم به اراده حق شروع می­شود و متحد به اراده متقیمی­شود، یعنی متقی در مقام تصور و تصدیق ذهنی کاملاً ادراک به صواب دارد و در تحقق عینی، آنچه از اراده حق به او منتقل شده را عملاً پیاده می­کند.

*باید مبدأ و محرک در قوانین نفس، الهی باشد تا به هدایت تکوینی لباس عمل بپوشاند و اگر محّرک محکوم شدن تحت غرائز باشد امیال فطری خاموش می­گردد و چاره ای جز گزینش فجور نخواهد بود.در سوره شمس آیات 10-7 خداوند می­فرماید:« سوگند به نفس آدمی و آنکه او را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به او الهام نمود، هر کسآن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت قطعاً در باخت»

شاید این همه سوگند در آیات مثل این سوره برای بیان این باشد که رستگاری در سایه تهذیب است و دید الهی اینگونه است ولی در نزد طاغوت و صاحبان زر و زور که غلبه داشته به ظاهر پیروز و رستگارند. در نفس انسان همه چیز به صورت جامع از قوه ها و استعدادها می­باشند و تسویه آن به متناسب بودن در اوست هم فجور و هم تقوا هر دو، صورت الهامی دارد به عبارت دیگر فهم و درک خوبیها و بدیها به صورت فطری در عمق روح انسان ها نهاده شده، لکن انگیزه حرکت به سوی هر یک فرق می­کند. یکی را فاعل فعل اختیار می­کند پس اگر جنبه تزکیه را گرفت رستگار می­شود که تزکیه پاک نمودن و رشد دادن به صواب نفس است. از آن طرف اگر جنبه تدسیه که آلودگی است را بگیرد جنود جهل بر جنود عقل غالب شده و فلاح و رستگاری در معرض آسیب و آفت قرارمی­گیرد.

*چون نفس کم کم تهی از نیروی تقوا و ایمان گردد ذخیره خوبیها کم کم رو به فساد و تباهی رفته و سیر نزولی را می­پیماید. رسیدن به مقامات و کرامات الهیه و ولایت، راه آسانی نیست که با یک عمل یا انتساب بتوان به آن رسید اینها به خیال نزدیک تر است تا به حقیقت. به کار بردن الفاظ تقوایی هم کاربردی جز ظاهر فریبنده ندارد. کسی که مثلاً کینه و حسد دارد و در درونش نهان است و هر روز اینها ضربه مهلکی بر شالوده تقوای او می­زند، چنین کسی خودش را این طور معرفی نمی­کند که متقی نیست از آن طرف باطنش در حالت سوختگی بر اثر این رذیله بزرگ است.

*خداونددرسوره آل عمران آیه102می­فرماید: « حق تقوی را به جا آورید» این حقّ تقوی، غرض نهایی است. درسوره تغابن آیه16می­فرماید: «تقوای الهی را به اندازه استطاعت خود به جا آورید.»

حق به جای آوردن، کار بزرگی است اما به اندازه استطاعت، چون نفوس بر حسب اختلاف قوا و فهم و اراده آنان مختلف می­گردد، لذا اگرتقوا را صد درجه کنیم کسی تا سی درجه و دیگری تا هفتاد درجه ظرف برای پیاده کردن دارد و نمی­تواند آنکه بالاتر است پایین را ملامت کند چون توان ندارد. اسلام، هم به کیفیت تقوا توجه دارد ( حق تقاته ) و هم به تداوم آن تا پایان عمر «ولا تموتن الا و انتم مسلمون» پس تقوا رمز حسن عاقبت است و انسان باید عالی ترین درجات تقوا را پیشه کند و برای رسیدن به آن زحمت بکشد .

*در جنگ بدر خداوند به مسلمانان فرمود:« اگر صبر کنید و تقوا داشته باشید حیله و مکر دشمنان ضرر به شما نمی­رساند». (آل عمران:120)

مفهوم آیه این است: اگر صبرو تقوا نداشته باشید ضرر خواهید کرد و هر که طالب نصرت الهی است باید تقوا پیشه کند پس به سبب مخالفت با اوامر پیامبر و عدم صبر و تقوا، در جنگ احد شکست بر مسلمانان وارد آمد.

بعضی تقوا را به حالت کسی تشبیه کردند که از یک سرزمین پر از خار عبور می­کند و سعی دارد دامن خود را کاملاً برچیند و با احتیاط گام بردارد مبادا نوک خاری در پایش بنشیند و یا دامنش را بگیرد. ( روایت از پیامبر(ص) )

*امیرالمؤمنین (ع) تقوا را (حصن) معرفی کرده یعنی دژ مستحکم که در مقابل خطرات و دشمنان درون و برون ایستادگی می­کند. (نهج البلاغه خطبه 157)

*در سوره بقره آیه282خداوند می­فرماید:« واتقوا الله و یعلمکم الله : از خدا بپرهیزید ( تقوا داشته باشید ) خداوند به شما تعلیم می­دهد.»

یعنی پرهیزگاری سبب می­شود که قلب آماده پذیرش علوم و معارف حقیقی شود و خداوند وعده داده که از علم خویش به چنین شخصی عطا کند.

سوره نساءآیه131 سفارش خداوند به تقوا را این چنین بیان فرموده: « ما به کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و نیز به شما سفارش کردیم که تقوای الهی ورزید.»

در کلمات امیرالمؤمنین (ع) سفارش به پارسایی بسیار شده است. (نهج البلاغه خطبه 173)

این وصیت و سفارش در همه جوامع روائی و نقل اولیاء و عالمان ربانی آمده است.

*چون لباس تقوا فاخرترین جامه هاست و هیچ گاه کهنه نمی­شود، اگر کسی از لباس تقوا برهنه و عریان شد، دیگر هیچ لباسی او را نمی­پوشاند. به تعبیر دیگر تقوا دژ مؤمن است یعنی پناهگاهی است مستحکم که چیزی نمی­تواند در آن نفوذ کند و انسان در این حصن و دژ استتار و در حفظ و امن است. در منابع روایی از تقوا به عنوان کلید صلاح و کلید هدایت و کلید کرامت تعبیر شده است، که همه این تعابیر دلالت دارد که ورود به خانه حق و حقیقت از درب است و درب خانه با کلید باز می­شود و آن تقواست.

*امراض روانی و روحی دارو می­خواهد تا شفا یابد اگر ظاهر بدن و جوارح بیمار شود داروی آن در بیمارستان و داروخانه پیدا می­شود اما بیماری روحی فقط با نسخه عالمان اخلاقی درمان می­پذیرد و سرآمد فرامین آنان پارسایی است که می­تواند کوری باطن را شفا بدهد « همانا تقوای خدا داروی درد قلب های شماست و بینا کننده کوری دلهایتان و شفا بخش بیماری جسمهایتان و برطرف کننده تباهی سینه هایتان و پاک کننده آلودگی های جان هایتان و روشنی بخش ضعف چشم هایتان و فرو نشاننده ترس و اضطراب دل ها یتان و زداینده سیاهی ظلمت تان می­باشد.» ( نهج البلاغه خطبه 198) این نسخه ای که امام علی (ع) نقل شده پارسایی را داروی دل ها معرفی فرموده است، چون در هر عملی از اول تا آخر، احتمال آفت پذیری است نفس عمل باید با تقوا همراه باشد یعنی معیت داشته باشد تا در پذیرش آن مُهرِ قبولی بخورد چه آنکه عملی که با تقوا توأم باشد اگر چه اندک باشد، بالا می­رود و ساختار آن بر نفس و صحیفه اعمال نقش می­ بندد.