بسم الله الرّحمن الرّحیم

حضرت استاد در توضیح بند ذیل از رساله نورالوحده فرمودند:

خواجه حوراء (ره) می فرماید : وحدت ،باطن کثرت است و کثرت ،ظاهر وحدت .

ذات اقدس اله است که عوالم را به وجود آورده است . پس در باطن همه ی کثرات ، وحدتی نهفته است . امّا حقیقت ، آن است که کثرت آمده و روی وحدت را پوشانده است ؛ مثل برفی که روی بام ها می نشیند ، و چون خدای تبارک و تعالی سرّ مستتر است ، وحدت و وحدانیّتاو برای هر کسی ظاهر نمی شود :


معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد*هر کس حکایتی به تصوّر چرا کند 

وحدت برای کسی ظاهر می شود که از خواصّ باشد و بتواند وحدت را در کثرت پیدا کند . عدّه ی کثیری از انسانها نمی آیند به خودشان زحمت بدهند تا در اثر مجاهده از خواصّ شوند . آنها همین عالم ظاهر و کثرات پر رنگ و لعاب کذایی را می بینند . در صورتی که کثرت ، فقط پوسته و قشر وحدت است . این جماعت که کثیری از اهل دنیا را شامل می شود ، تمام عمر در حجابند و هیچگاه اذن پیدا نمی کنند که در حرم یار وارد شوند . این تفضّلات تنها مختصّ کسانی است که سالهای زندگی شان را صرف مراقبه و تزکیه ی نفس نموده اند و صفای باطنی بدست آورده اند . افرادی که چنین خصوصیاتی نداشته باشند از تبادلات لطیف و دلنواز ملکوتی بی بهره خواهند ماند :

   
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند*و آنکه این کار ندانست در انکار بماند 

واقعاً چه کسانی می توانند بطن این کثرت را کشف کند جز خواصیّ از بندگان خدا که اهل توحیدند . تنها آنها می توانند به این سرّ پی ببرند . و اهل توحید کسانی هستند که در همه ی اطوار و شئونات تبادلات عارفانه مستدام هستند . هم در بسط های اشراقات جمالی دلبسته هستند و هم در تندرها و قبض های جلالیه . در واقع اهل توحید اسیر تدبیرها و طنّازی های محبوبشان شده اند . در دامی افتاده اند که هم ولا دارد هم بلا . اهل توحید بلاکش هستند :

سلسله موی دوست حلقــه دام بلاست*هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

در راه خدا ، باید انتظار همه جور حادثه را داشت . بلاهایی که بر سالک سرازیر می شود گاهی اثر کوتاهی ها و غفلتهای خودش است و گاهی جهت امتحان صبر او . جمیع این مائده های آسمانی ! به جهت اعتلای مقامات ولایی سالک است و هر کس که صبرش و مقاماتش بیشتر و والاتر باشد بلاهایش بیشتر و سخت تر می شود :

باز گوید رسم عاشق این بود*بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد*خودنمایی کرد و دل ها صید کرد
امتحانشان را ز روی سرخوشی*پیش گیرد شیوه عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد*ره به کوی عقلشان کمتر دهد
دوست می دارد دل پر دردشان*اشک های سرخ و روی زردشان
چهره و موی غبارآلودشان*مغز پرآتش، دل پردودشان
دل پریشانشان کند چون زلف خویش*زآنکه عاشق را دلی باید پریش
خم کندشان قامت مانند تیر*روی چون گُلشان کند همچون زریر
یعنی این قامت کمانی خوشتر است*رنگ عاشق زعفرانی خوشتر است