۵۱ مطلب با موضوع «نکته های سلوکی» ثبت شده است

مراقبه یا ریاضت

بعضی مشایخ در تبدیل اخلاق و احوالِ نفس، مجاهدت و ریاضت را اختیار کرده­اند و بعضی اکابر فرموده­اند که طریق مجاهده و ریاضت، طریقی دور و دراز است و طریق مراقبه نزدیک­تر و آسان­تر است. چون مراقبه جای گیرد جمیع مقامات و احوال به اندک زمانی حاصل گردد. بلکه تواند که در آنی وجود گیرد و نتیجة آن اشرف و اکمل است. چون آنچه که به طریق مجاهده و ریاضت حل شود،‌ امری است کسبی و خلقی که ابرار را حاصل شود. و آنچه به مراقبه حاصل شود، امری است وهبی و حقّانی که از جهت غلبة حقیقت بر خلقیّت پیدا گردد.

اختلاف نظر این­جا شروع شده که گویند اگر مراقبه از باب عطای خاص و جذبه­ای که مثلاً به یوسف (ع) شده    « انّ النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربّی ».

لطف و فضل خاص الخاص باشد، بلکه با یک زیادتی. لذا حق فرموده­: « آنان را که حق به سرای سلامت و    بی­گزند بهشت دعوت می­کند و به راه راست توفیق می­دهد و هدایتشان می­کند، کسانی هستند که در دنیا احسان و نیکی کردند. ایشان به پاداش نیکو و زیادت لطف خدا نایل می­شوند.»

« والله یدعوا الی دار السلام... احسنوا الحسنی و زیاده »

یعنی اگر در مقامِ احسان مراقبه باشد در مرتبة حسنی است، لکن با یک زیادتی آن هم از فضل خدا،‌ نه آن­که با ریاضتِ صرف به دست آید. این عنایت ازلی و ارادة الهی از روی مشیّت الهی به این شخص تعلّق گرفته و به قول اینان مقام مقرّبین است. آن­که زحمت می­کشد و به ریاضت مشغول است، در مقابل ابرار است و پس از سال­های سال خداوند به خاطر این که زحمت کسی را ضایع نمی­کند و این­که سالک نخورده و نخوابیده و از لذائذ دوری کرده و به وظایف عمل کرده­است « یبدل الله سیئاتهم حسنات» سیئات او را تبدیل به حسنات می­کند.

بر طبق این نظر، مراقبه دو قسمت دارد، یا مراقبة مقرّبین است که با عنایت خاص ازلی توفیق شده،‌ و یا مراقبة ابرار است که با عنایت عام و یا سعی به دست آمده و به فضل الهی با استعداد و قابلیّتی که در هر کس ذاتاً وجود دارد،‌ مطابق است. حافظ می­فرماید:

          در کار گلاب و گُل، حکم ازلی این بود                   کاین شاهد بازاری،‌ آن پرده نشین باشد

          گرچه وصالش نه به کوشش دهند             هر قدر ای دل که توانی بکوش

مراقبة قلب

دلی کز معرفت نور و صفا دید                   به هر چیزی که دید اوّل خدا دید

عمده و اصل در مراقبه، مراقبة قلب است. همة اعضا و جوارح تابع آنند و مشکل اکثر اهل سلوک در همین است. چه آن­که تفرقه، خطورات و یورش اغیار و احجاب، موجب به وحشت انداختن سالک می­شود و با عدم استقامت،‌لرزش و ارتداد و یا رکود دامن گیر سالک می­شود. پس همّت در خلوت و جلوت از ذکر و فکر حتماً باید با دائم الحضور بودن همراه باشد.

شخصی به سیدالعارفین، مرحوم سید علی آقا قاضی (رحمت الله علیه) عرض کرد مرا نصیحتی کنید. ایشان فرمود:« دائماً در حضور خدا باشید.».

سالک باید با اسلحة مراقبه، اغیار را دفع، نقوش نفسانی و خواطر مشوّش را رد نماید. به تحصیل فضایل و اکتساب طاعات بکوشد و اشتغال به ذکر و فکر کند تا طریق الی الحق برایش منوّر شود و به تجلیّات نایل آید.

چون قلب صفا پیدا کند، انوار تجلیّات و حقایق بر او وارد شود یعنی با مکاشفه و معاینه ببیند آنچه دیگران از دیدن آن به کلّی محرومند. البته هر کسی به حسب استعداد ذاتی و تحصیل ریاضت و مجاهدت قلبش نورانیّت پیدا می­کند. شاید سالکی بعد از پنج سال دربهای حقایق بر او باز شود و دیگری پنجاه سال زحمت بکشد و بعدها برایش منکشف شود. ریاضت ها به توان، همّت و استقامت سالک و دستور استادی حاذق و راه رفته نیاز دارند. یکی با بیداریِ سحر، دیگری به ذکر، کسی با تفکّر، عدّه ای با جمع بین این­ها و دسته­ای به جذبه انشراح قلب، برایشان پیدا می­شود.

« الطّرقُ الی الله بعدد انفاس الخلایق». چه آن­که مسیرها به سوی خدا یک جور و یک نوع و مساوی نیستند.

در هر حال از ذکر، فکر، بیداری سحر، دعا، نماز و زیارتِ بدون مراقبه انشراح قلب حاصل نمی­شود و این اصلی محکم و معمول است. به قول عارف کامل مرحوم ملا حسینقلی همدانی (رحمت الله علیه) :

«اگر کسی بی­مراقبت مشغول به ذکر و فکر شود بی­فایده خواهد بود، اگرچه حال هم بیاورد؛ چرا که آن حال دوام پیدا نخواهد کرد».

آری تا قلب، سلیم « الا من اتی الله بقلبٍ سلیم» و منیب « جاء بقلبٍ منیب» و مطمئن « قلبه المطمئن بالایمان » و متّقی « اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی » نشود مصداق قلب مؤمن عرش رحمان، نشود.

امّا کسی که هیچ ریاضت، مجاهدت و مراقبتی نکرده و داعیة عرفانی دارد و بر قلبش غلظت و تکبّر « کلّ قلبٌ متکبّر » و معاصی « فانّه آثم قلبه » و امراض « فی قلبه مرض » و زیغ « یزیغ قلوب فریق منهم » و کوری « تعمی القلوب التی فی الصدور » و أقفال « علی قلوبٍ أقفالها » زده شده، قساوت قلبش « القاسیه قلوبهم » مانع از رؤیت حق و حقایق و انوار و ملکوت می­شود. چه آنکه قساوت، غشاوت و حجاب بر نفس است. بعضی خیال می­کنند زنده اند، امّا در حقیقت مُرده اند، ولی خود خبر ندارند یا خود را به بی­خبری می­زنند. « ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه ». کسب طهارت و پاکی قلب با مراقبه و محاسبه انجام می­گیرد.

اگر در اُکل مراقبه نباشد، غذای شبهه ناک بر قلب صدمه وارد ­کند. اگر مراقبة چشم نباشد، با هر نگاهی تیری به قلب وارد آید. اگر مراقبة زبان نباشد، یک تهمت قلب را مکدّر کند و اگر مراقبة گوش نباشد، واردات شیطانی بر قلب زنگار وارد کند. خلاصه با عدم مراقبة قلب مصدوم مکدّر و مجروح می­شود و بعد از مدّتی دیگر قابل ترمیم و مداوا نیست.

امّا آنان­که مراقبه در قلب را روا داشتند و در به پا داشتن صفای قلب کوشیدند و آن­را به فضایل آراسته کرده و به کمالات مزیّن نمودند، تجلیّات شهودی حق نصیبشان خواهد شد.

فرق اولیای مراقبِ قلوب با دیگران در این است که دیگران چیزی ندیده و نچشیده مدّعیِ عرفان و مقامات شدند؛ امّا آنان که از مراقبة قلبی به معاینات و مشاهدات روحانی رسیده اند، نه داعیه دارند و نه در صدد جمعِ مریدند، بلکه با خدای خود در خلوت مناجات کنند و راز گویند و به خطابات متلذّذ و به مشاهدات بینا و به عطایای حق شاکرند. چه آنکه رسول خدا (ص) فرمودند:« هرچیزی را معدنی است و معدن تقوی قلوب عارفین است».

          زبان اهل دریا را نداند مرد صحرایی الا ای مغربی کم گوی زبان اهل دریا را

سخنرانی های تاثیر گذار حجت الاسلام پناهیان در مورد نماز

صوت | چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟

شناسنامه:

  • مکان: مشهد - حرم امام رضا(ع)
  • زمان: تابستان سال 85
  • مدت: 5 جلسه

معرفی:

از جمله پرطرفدارترین و کاربردی ترین مباحثی است که تاکنون ارائه شده است.

راه سادۀ خواندن یک نماز خوب چیست؟ مهمترین ویژگی یک نماز خوب چیست؟ چگونه نماز بخوانیم تا از نماز لذّت ببریم؟ چرا نماز در ما تاثیر نمی گذارد؟ نماز ما چه اِشکالی دارد؟... و مهمترین راه ترویج نماز چیست؟

نامه جوان به علامه طباطبایی و پاسخ ایشان

جوان : محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی جناب آقای طباطبایی ! سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

جوانی هستم 22 ساله ، که تنها ممکن است شما باشید که به این سوال من پاسخ گویید . در محیط و شرایطی زندگی می کنم که هوای نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسیر خود ساخته اند و سبب بازماندن من از حرکت به سوی الله شده اند . درخواستی که از شما دارم این است که بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند ؟ لطفا نصیحت نمی خواهم ، بلکه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم . 55.10.23


پاسخ حضرت علامه : السلام علیکم

برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده و توبه نموده ، به مراقبه و محاسبه بپردازید . به این نحو که هر روزه طرف صبح که از خواب بیدار می شوید ، قصد جدی کنید که هر عملی پیش آید رضای خدا ُ عز اسمه را مراعات خواهم کرد . آن وقت در هر کاری که می خواهید انجام دهید ، نفع آخرت را منظور خواهید داشت ، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد ، انجام نخواهید داد ، هر چه باشد . و همین حال را تا شب ، وقت خواب، ادامه خواهید داد .

وقت خواب ، چهار - پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید ، فکر کرده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید ، هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته ، شکر کنید و هر کدام ، تخلف شده استغفار کنید و این رویه را هر روز ادامه دهید . این روش اگرچه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ، ولی کلید نجات و رستگاری است .

و هرشب ، پیش از خواب توانستید سور مسبحات یعنی سوره های حدید و حشرو صف و جمعه و تغابن ( و  اعلی ) را بخوانید و اگر نتوانستید ، تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال ، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید . ان شاء الله موفق خواهید بود

لزوم مصاحبت با دانا برای سالک

 بدان که صحبت، اثرهاى قوى و خاصیت‏هاى عظیم دارد؛ هم در بدى و هم درنیکى.

 هر سالکى که به مقصد رسید از آن بود که به صحبت دانایى رسید. و هر سالکى که به مقصد نرسید از آن بود که به صحبت دانایى نرسید. این همه ریاضات و مجاهدات وآداب بسیار که در راه سالک نهاده‏اند،از جهت آن است که سالک شایسته صحبت گردد.  چون شایسته گشت کار سالک تمام گردد، زیرا که سلوک براى آن است که معرفت اجمالى تفضیلى و استدلالى کشفى شود. اگر سالک به یک ساعت و روز مستعد باشد و شایسته صحبت دانا شود بهتر از آن که صد سال بدون صحبت او به ریاضات مشغول بود. بسیار کس به صحبت دانا رسند و هیچ فایده‏اى نبرند، یا استعداد نداشته، یا طالب راه نبودند. از اینجاست که گفته‏اند: تعلیم و ارشاد هم چون کاشتن است، بعضى از دانه در راه افتد و چیزى نروید و حاصل نشود، و بعضى بر سنگ افتد و آن نیز حاصل نشود، و بعضى بر زمین لطیف افتد حاصل بسیار بدهد.

 پیر را بگزین که بى پیر این سفر       هست بس پر آفت و خوف و خطر

 هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر        دامن این نفس کش را سخت گیر

 هر که او بى مرشدى در راه شد        او ز غولان گمره و در چاه شد

 چون گرفتى پیر هین تسلیم شو        همچو موسى زیر حکم خضر رو

 دست خود مسپار جز بر دست پیر     حق شده است آن دست او را دستگیر

 این طبیبان را به جان بنده شوید        تا به مشک و عنبر آکنده شوید

 این ابیات نمونه هایى از مثنوى مولانا بوده است که اشارت دارد مرید بدون استاد و مرشد حقیقى نتواند طى مراحل و منازل سلوک را نماید.

 امام باقر (ع) فرمود: (یک نشست نزد کسى که به او اعتماد دارم در نفسم از عمل یک سال مطمئن‏تر است.)

 امام صادق(ع) فرمود: (یکى از شمابراى مسافرت چند فرسخى دلیل و راهنما طلب مى‏کنید، پس براى نفس خود راهنما طلب کن.)

 امام باقر(ع) فرمود: (چون نزد عالمى نشستى، بر شنیدن بیش از گفتن حریص باش و خوب شنیدن را بیاموز چنانکه خوب گفتن را مى‏آموزى)

 امیرالمؤمنین(ع) فرمود: (خدا رحمت کند کسى که حکمى را بشنود و فرا گیرد و به راه درست بپذیرد و نزدیک آن گردد و به دامن رهنمایى چنگ زده و نجات یابد.)

مراقبۀ دست (ایدی)

از جمله اعضای هفت­گانه که حفاظت آن لازم است، دو دست انسان است که اکثریّت کارهای فعلی انسان بدان مرتبط می­باشد . در وصف حضرت حق می­گوییم: « یا باسط الیدین بالعطیه: ای خدایی که دو دستان تو برای عطا و فیض به خلق همیشه بسیط و باز است.»

چه آن­که قبض و بسط و عطا و منع از طریق این عضو تحقق پذیرفته و با دو دست انجام می­ گیرند.

در افعالی همانند وضو، تیمم ، نماز ، جهاد ، خمس ، زکات ، انفاق و اُکل و شُرب ، به دست گرفتن قرآن ، مساعدت و کمک به برادران دینی ، مانع شدن از ظلم ظالم به مظلوم و امثال این­ها دست­ها دخالت تامّ دارند . از آن طرف   می­توان از سیلی زدن به یتیم ، قبض اموال نامشروع ، دست زدن به نامحرم و نجاسات و امثال اینها را از جمله تخلّفات این عضو نام برد .

مراقبۀ دست و انگشتان و حفظ آن­ها از گناهان کار ساده ­ای نیست بلکه اهتمام همیشگی لازم دارد . قرآن کریم در مورد پا خیلی کم متذکّر شده ولی در مقابل ، استعمالات زیادی در مورد دست شده است . حتّی بعضی جاها خداوند از قدرت خود به دست تعبیر کرده و می­فرماید: « یدالله فوق ایدیهم : دست خدا بالای همة دست­هاست .» « بیدک الخیر : تمام خوبی­ها به دست توست .»

حضرت حق گناهان و سیئات را نیز به « دست » که مظهر قدرت بوده، نسبت داده و می­ فرماید:« ظهر الفساد فی­ البر و البحر بما کسبت ایدی الناس : فساد در خشکی  و دریا  به خاطر کارهایی که  مردم با  دستانشان انجام داده ­اند آشکار شده است.» و اشاره دارد که در قیامت دست­های انسان به کارهایی که کرده ­اند شهادت می­دهند .« یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون : در آن روز زبان­ها و دست­ها و پاهایشان بر ضدّ آن­ها به اعمالی که مرتکب می­شدند ، گواهی می­دهند.»

از آن­چه ذکر شد ، می­توان به اهمیّت این عضو پی برد . پس در نتیجه از نظارت و رسیدگی و مراقبت از آن در امور فردی و اجتماعی نباید غافل شد . اگر این جهت مراعات شود‌ ، آن دست ، دست خدایی شده و هر چه از او به ظهور رسد ، الهی ، ملکوتی و حقیقی می­باشد و موجب خشنودی ربّ  می­گردد و اگر مراعات نشود و بسیاری از خطایای مذمومه و سیئات همانندِ قبض اموال ایتام و مظلومان ، امضا علیه مظلومان و صاحبان حقوق از او صادر شود ، جز آتش دوایی دیگر برای کوتاه کردن این دست­ها نیست . مگر این که حقوق مصادره شده به اهلش بازگردانده شود و آن­ها راضی گردند و شخص از خطاهای این عضو توبه کند .

میکروبها در ظرف

 قلب انسان مانند ظرفى خالى است که آماده پذیرش است تا وارد شونده چه باشد !پس هرگاه در قلب انسان امراض شیطانى وارد شود، نمى‏گذارد قلب ملکوت و حقایق آسمانها و زمین را ببیند و درک کند. مانع رشد در واقع نیت سوء و عمل غیر خالص است که سبب ازدیاد رذایل مى‏شود و فقط جهادبا نفس و عنایت الهى است که مى‏توان آن را از بین برد و با رفتن هر یک از موانع و تاریکى‏ها از قلب ،نورى تازه و هدایتى جدید جایگزین مى‏شود.

مراقبۀ شکم (بطن)

حیات و قوام انسان به اُکل و شُرب است. چه اگر نخورد و نیاشامد رمقی نیابد و از بین برود. پس به اندازة ضرورت ارضای این غریزة خدادادی لازم و ضروری است و بیشتر از ضرورت بستگی به نیاز و استعداد مزاج دارد که افراد با هم فرق می­کنند.

مراقبة این عضو به این است که آنچه اکتساب می­کند و می­آورد برای اُکل و شُرب از حلال یا حرام یا شبهه معلوم باشد و به عبارت دیگر متوجّهرباشد که آنچه در جوف انسان می­رود از کجا تهیّه شده است؟ آیا رضایت خدا در آن بوده یا نه؟ با منّت به دست آمده یا بی­منّت؟ با زرنگی و کلک و حقّه به دست آورده شده، یا از راه مباح و بی­دغدغه؟ حضرت عیسی (ع) فرمود:« خورشت من جوع (گرسنگی) است»‌. نان داشت امّا خورشت نداشت. از بس از گیاهان و سبزیجات بیابان خورده بود، رنگش به سبزی تمایل داشت. حضرت امیرالمؤمنین (ع) نان خشکی را که به دندان خُرد نمی­شد، با زانو قطعه قطعه می­کرد و می­خورد، گوشت خیلی کم می­خورد و یا هنگامی که دو خورشت مثل نمک یا شیر داشتند یکی را میل می­کرد.

دستوراتی که در ادعیه و اذکار آمده، همه منوط به این است که بطن را پُر نکنید و از روی شهوت غذا خورده نشود. غذای خورده شده باید سبک باشد و به خوردن حداقل آن اکتفا شود تا درب القاء، کشف، الهام و اسرار بازگردد و باطن با باطن غیب اتّصال پیدا نموده و جلوة تجلیّات به روی انسان باز شود. تازه! اغذیه و اطعمة بهشتی هم برای انبیاء و اولیاء می­رسد.

سیّد مرسلین (ص) بارها فرمود: « من مثل شما نیستم؛ نزد پروردگار و در ظلّ او هستم، شب را نزدش به سیر می­برم و او مرا طعام می­دهد و سیراب می­کند.»

یعنی با داشتن جنبة جسمانی، خصوصیّت و شأنشان به قدری ممحّض در حق بوده که حق او را به تجلّی کفایت می­کرد. پس راه باز است و اگر این عضو کمالِ مراعات را معمول بدارد. تجلّیات الهی و ارزاق و اطعمه به او  می­رسد و آن اطعمه درب ملکوت را به روی سالک باز می­کند و از غیب الغیوب، افاضات و تفضّلات خواهد رسید. گرچه حق نعمت ظاهر و باطن را بر همه ارزانی داشته است. امّا دربارة عدّه ای فرموده: « لاکلون من شجر من زقوم. فمالئون منها البطون: قطعاً از درخت زقّوم    می­خورید و شکم ها را از آن پُر می­کنید.» اولئک ما یأکلون فی بطونهم الا النار: نمی­خورد      شکم­هایشان مگر آتش جهنم نصیبشان شود.»

و دربارة عدّه­ای آمده است: « ثم کلی من کلِّ الثمرات فاسلکی سُبُل ربک ذللاً: از میوه­های شیرین تغذیه کنید و راه پروردگارتان را با طاعت بپویید. و آنگاه این خوردن­ها « فیه شفاء للناس: شفا و درمان می­شود.»

آن چه مهم است حراست از این عضو می­باشد که آثار وضعیتش را حضرت حق و امامان بیان کردند. مثلاً خوردن خاک حرام است اما خوردن تربت امام حسین (ع) به قصد شفا حرام نیست و یا با خوردن شراب تا وقتی که اثرش باقی است (چهل روز) نمازِ نمازگزار قبول نمی­شود؛ اما در عسل مصفّا، شفاست و دهها مورد نظیر این­ها که باید بطن را به مراقبت واداشت و مأمورانی را گماشت تا هر میکروبی وارد آن نگردد.

امام حسین (ع) روز عاشورا دشمن را موعظه کرد و کسی متأثر نشد. سپس حضرتش علّت را فرمود:« ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله علی قلوبکم: شکم­هایتان از حرام پُر شده، خدا بر   قلب­هایتان مُهر زد.»

پس مراقبة این عضو لازم و ترک آن مساوی با قساوت قلب و بی­حالی در عبادات و عدم توجّه به حقایق می­شود.

تمثیلاتى درباره مرگ مؤمن

براى مرگ مى‏توان به تشبیهات و تمثیلاتى متمسک شد تا به اندازه فهم، افراد آن را بیابند.

 1- امام زین العابدین(ع) فرمود: مرگ براى شخص مؤمن هم چون دور افکندن لباس چرکین و برداشتن بندها و زنجیرها و تبدیل آنها به خوشبوترین لباس و راحت‏ترین مرکب و بى ترس‏ترین خانه هاست.

 2- امام کاظم(ع) فرمود: مرگ مانند دستگاه تصفیه است، که مؤمنان را از گناه پاک مى‏کند، به طورى که آخرین دردى، که آن را تحمّل مى‏کنند، کفّاره آخرین گناهى است که در آنها باقى مانده بود.

 3- امام هادى(ع) فرمود: مرگ براى انسان مؤمن همانند رفتن به حمام و تطهیر چرک و کثافت و آفات است، که او را از گناه شستشو و تطهیر مى‏کنند.

 4- امام حسین(ع) فرمود: مرگ چیزى نیست مگر پلى که شما را از سختیها و دشواریها به بهشت پهناور و نعمتهاى دائمى عبور مى‏دهد؛ پس کدام یک از شما دوست ندارد که از زندان به قصر منتقل شود؟

 5- امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شیعه‏اى که دوست صمیمى ماست مرگ براى او یعنى خارج شدن روح از بدنش، مانند نوشیدن آب گوارا و سرد در یک روز تابستان که موجب خنکى دل و جگر مى‏شود.

 6- امام صادق(ع) فرمود: مرگ براى مؤمن مانند خوش‏بوترین عطر است که استشمام مى‏کند و در نتیجه به سبب بوى خوش آن به خواب مى‏رود و همه دردها و رنجها از او برطرف مى‏شود.

مراقبۀ شهوت ( فرج )

غرایز شهوانی در وجود همة انسان­ها هست ولی نسبت به سردی یا گرمی مزاجِ افراد (غیر آن کس که خنثی باشد) کمی متفاوت است. غریزة شهوت از مسایل ساده نیست که بتوان نسبت به آن بی­تفاوت بود. چرا که اگر از حرام باشد، رجم (سنگسار کردن) در آتش افکندن و پرت کردن از کوه را در پی دارد. پس مراقبة فروج از قُبُل و دُبُر، اعم از زن و مرد و پیر و جوان لازم و ضروری است و باید انسان در شبانه روز کمال مراعات را داشته باشد. زیرا این موقعیّت از جاهایی است که شیطان به آن نظر خاص دارد. بقای نسل متّکی به این عضو است، امّا اگر از راه نامشروع و بدون عقد باشد، مستلزم عقوبت است و اولادی که از این راه متولّد شود، زنازاده­اند.

مراقبة این عضو قطعاً حیا و عفّت است و آثار روحانی و معنویِ بسیار دارد. چنان که در حکایات و شرح احوال زُهّاد، عبّاد، اهل کرامات و انبیاء به خصوص یوسف (ع) این مسئله مطرح شده است. انسانِ بی­پروا عذاب سختی در پی دارد، چنان­که قرآن دربارة قوم لوط اشارات صریح دارد و دربارة زنان و مردان فرقی نمی­گذارد و می­فرماید:

    « والحافظین فروجهم و الحافظات : مردان باید فرج خود را نگاه دارند و زنان هم فرج خویش را حفظ کنند.»

پس مراقبه یعنی حفظ و حراست از فروج جنسی که به حرام نیفتد. حق تعالی در سورة مؤمنون در وصف اهل ایمان چند صفت مختّص به آنان را جزء ایمان می­داند. از جمله می­فرماید:«والذین هم لفروجهم حافظون: یعنی اینان فرج خود را از عمل حرام نگاه می­دارند.»

از آثار وضعی دنیویِ حفظ فروج بقای نسل سالم و طاهر است که در انبیاء و اولیاء این مسئله به خوبی مشاهده می­شود و از آثار معنوی آن می­توان ارتباط روحی با عالم علوی و ارواح طیّبه و مشاهدات جمالی را نام برد. امید است اهل سلوک و طریق الی الله با مراقبة این عضو بر قابلیّت­هایشان افزوده گردد و ارضای این غریزه را فقط جنبة مشروع دهند و صرفاً برای احیای سنّت رسول (ص) بقای نسل و مصالح فردی و اجتماعی روا دارند.