1 - اشاراتی به معانی

مؤمن: شخص تسلیم توأم با اطمینان به خداوند، عقیده داشتن به حق، باور دار به دین و لوازم آن.


2- اشاراتی از قرآن

1-و علی الله فلیتوکل المؤمنون: و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند. (آل عمران : 122)

2- و المؤمنون بالله و الیوم الاخر اولئک سنوتیهم اجراً عظیماً: و آن مؤمنان که به خدا و روز واپسین ایمان می­آورند، به همه آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم. (نساء: 162)

3- انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم: مؤمنان تنها آن کسانی اند که چون یاد خداوند پیش آید دلهایشان بیمناک می­شود. (انفال: 2)

4- و الذین اووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقّاً : کسانی که به آنان (مهاجرین ) پناه داده و یاری رسانده اند به راستی مؤمن اند. (انفال: 74)

5- قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون : بگو انجام دهید به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید. (توبه:105)

6- قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون : بی گمان مؤمنان رستگارند هم آنان که در نماز خویش فروتنند.( مومنون: 2-1)

7 – انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم : جز این نیست که مؤمنان برادرند پس میان برادرانتان را آشتی دهید.( حجرات: 10)

8- الله ولیّ المؤمنین: خداوند سرپرست مؤمنان است. (آل عمران:68)

 
3-  اشاراتی از احادیث

1-امام صادق (ع) : «مؤمن، مؤمن نامیده شده است، چون خود را در امان خدا در می­آورد و خدا به او امان می­دهد.» (بحار 71 /196)

2- پیامبر(ص): «همان گونه که مرد، زن و فرزندانش را می­شناسد، مؤمن در آسمان شناخته می­شود، او نزد خدا از فرشته مقرب، گرامی تر است.» (کنز العمال ح 821)

3- پیامبر(ص): خداوند می­فرماید: « به عزت و جلالم سوگند آفریده ای نیافریده ام که نزد من محبوب تر از بنده مؤمنم باشد». ( بحار71 /158)

4- امام صادق (ع): «همان طور که شناخت کُنه صفت امام برای کسی مقدور نیست، کنه صفت مؤمن هم مقدور نیست.» (67 /65)

5- پیامبر(ص): وجود مؤمن سود است، اگر با او راه بروی به تو سود می­رساند، ‌اگر با وی مشورت کنی به تو بهره می­رساند، اگر با او شراکت کنی به تو فایده می­رساند، همه چیز و همه کارش سود است. ( کنز العمال ج 692)

6- امام باقر (ع) : مؤمن از کوه سخت تر است، ‌از کوه کم می­شود اما از دین مؤمن چیزی کاسته نمی­گردد. ( الکافی 2 /241)

7- امام صادق (ع) در پاسخ به این پرسش که مؤمن بودن مؤمن با چه چیز شناخته می­شود؟ فرمود: « با تسلیم در برابر خدا و خشنود بودن به هر غم و شادی که بر او می­رسد. ( الکافی 2 /126)

8- امیرالمؤمنین (ع) : برترین مؤمنان آن کسی است که از جان و خانواده و دارایی خود در راه خدا بیشتر مایه بگذارد. ( نهج البلاغه، نامه 69)

9- امام صادق (ع): زن مؤمن از مرد مؤمن کمیاب تر است. ( الکافی 2 /242)

10- امام صادق (ع): مؤمن در دین قدرتمند است و در عین نرمش قاطع، ایمانش با یقین همراه است، در فهمیدن (معارف) آزمند و در پیمودن راه راست با نشاط است. ( الکافی 2 /231)


4-  نکته ها

*یکی از مباحث گسترده که در قرآن و احادیث و مطالب عالمان ربانی آمده است درباره عظمت و مقام مؤمن می­باشد آنکه مؤمن است اول اعتقاد کامل به حقایق دینی دارد و تسلیم بوده و بعد مرد عمل است. درجات ایمان را که از یک تا ده درجه شمرده اند، هر مؤمنی دارای رتبه و درجه ای است که بواسطه ظاهر و باطن دارای آن می­شود.

*مؤمن چون سرشت او با پذیرش ولایت بوده است، لذا عاقبت به خیر می­شود اگر چه بخاطر نداشتن عصمت ذاتی، گاهی به سهو و نسیان و اشتباه معصیتی کند، اما سریع در مقام توبه و جبران برمی­آید.

از آنجایی که داشتن فضایل برای مؤمن شرافت است اما این ویژگی به سبب تولی و ریسمان الهی است که توفیق را شامل حال او نموده است.

*ایمان تقلیدی از درجه کمی برخوردار است ولی آنان که در جهاد اکبر کوشا هستند و گوش و چشم برزخی آنان به شنود و مشاهده رسیده از درجات بالای ایمان برخوردارند. بی ایمانی دردی است که بر همه دردها افزون و بار خرابیهای آن بسیار مهلک است. آنکه به عمد کسی را می­کُشد یقیناً ایمان ندارد و اگر هم مسلمان است از ضعف و نقصان ایمان برخوردار است. آنچه مؤمن را به کمال می­رساند ترک انیّت و عجب و هوی پرستی است به این معنی بت درون که دیگران آنرا می­پرستند او بری از داشتن چنین بتی است، « دیو چو بیرون رود فرشته در آید»

به عبارت دیگر کسی که از پوست عالم ظاهری بیرون آید و به مغز برسد حجاب علم از بین رفته به نور مشاهده می­رسد و این با یک باور درونی همراه شده و عجین گردد لذا به قهقرا باز نمی­گردد.

*مؤمن، عزیز الوجود است به امان و امنیت رسیده است و از خدا امان دارد و دیگران هم از ناحیه او در امنیت هستند. مؤمن به جایی می­رسد که از فرشته گرامی­تر می­گردد چون آنان در میزان قوه تمیز و عقل از دیگران بالاتر و زیرک تر هستند. مؤمن به انحراف کشیده نمی ­شود و حالت دشمنی کسی بر قلب او غلبه نمی­ کند، مردم به نیکی های مؤمن امیدوار و از بدی او در امان هستند.

*مؤمن آسان گیرونرم خو بوده و تواضع و فروتنی سیره رفتاری اوست و مورد اعتماد مردم می­باشد.

آنکه ایمانش ضعیف هست لغزش به او راه داشته و عملش هم ضعیف می­باشد. اما آنکه مؤمن واقعی بوده بیدار است و چشم مراقبه همراه اوست و به خوبی، روی داشته و عمل می­کند.

*شیوه مؤمن کامل، رُشد و هدایت بوده، لذا از لغزش های دیگران در امان است. چه آنکه باور درونی او طوری او را ساخته که همانند کوه راسخ، محکم و استوار است. فرضاً اگر سهوی یا اشتباهی از او سر زند سریعاً متوجه و در مقام ترمیم و مداوای آن نقص برمی­آید.

*بسیاری از مردم به خاطر افراط و تفریط به انحراف و لغزش کشیده می­شوند. مؤمن با درجات بالای ایمان سیره ای میانه رو و معتدل دارد و در جاده صراط مستقیم گام برمی­دارد.

وقتی کسی در لسان خود کنترل ندارد، احتمال خطا در او می­رود اما مؤمن چون اختیار لسانش را دارد سخت راستگو است. آن مسلمانی که بر قوه غضبیه دچار است و گاهی در افراط این قوه به اشتباهات بزرگ دچار می­گردد؛ مؤمن واقعی حلیم و بردبار بوده و مهار نفس را در دست گرفته و نمی­گذارد مغلوب این قوه گردد.

پاکدامنی و عفیفیِ او سبب می­گردد خویشتن دار و قانع باشد و دست خود را نزد هر بی سر و پایی که نشانه ای از ایمان واقعی ندارد دراز نکند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: « چون روح مؤمن به آسمان بالا رود، فرشتگان متعجب شوند و گویند: شگفتا! چگونه نجات یافت از خانه ای که بهترین ما در آن خانه تباه شد.» ( غررالحکم ح 822)

و فرمود: « برای مؤمن سه ساعت است: ساعتی که در آن با پروردگار خویش راز می­گوید و ساعتی که در آن از نَفس خویش حساب رسی می­کند و ساعتی که میان نفس و میان لذتهای حلال و نیکوی آن را آزاد می­گذارد.» ( غررالحکم ح 825)

*توصیفات بسیاری در وصف مؤمن واقعی و کامل شده آمده که قلم از نوشتن و بیان از گفتن آن قاصر است. بله آنان به سوی فرمان برداری پروردگار شتابان و به سوی آخرت مشتاق اند. لذا اگر چیزی به کسی می­دهند و یا می­گیرند و یا حتی غضبناک می­شوند برای خداست.

*مردم اگر گناهی کنند شرم و حیائی که دلیل بر خطایشان باشد و به خاطر آن خود را منفعل و مجرم بدانند کمتر از آنان بارز می­گردد ولی مؤمن اگر اشتباهی کند شرم نموده و منفعل می­گردد و خود را قاصر دانسته و به توبه و انابه می­افتد. اگر مردم، حسود و یا کینه توز یا بخیل و ... هستند مؤمن این رذائل را به خود راه نمی­دهد، بر نفس خویش مراقبت دارد و محتاطانه صادرات و واردات بر نفس را زیر ذره بین قرار می­دهد تا دامنش آلوده نگردد. چقدر انسانها دنبال شهرت و ریاست و آقایی هستند! اما مؤمن به خاطر آنکه آرزوی دور و دراز ندارد و احتمال می­دهد که هر لحظه مرگش فرا رسد اندوه و غصه ای برای مظاهر چند روزه ندارد. پس با بینش درونی و خرد توانا دنبال امثال اینها نمی­رود تا غافل گیر شود یا زمین بخورد.

*امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «مؤمن حسناتش (کارهای نیکش ) بسیار و درجاتش عالی و بر رهایی و نجات خودش ( از این جهان ) اشراف پیدا کرده است.» ( غررالحکم ج 838 )

*اگر دنیا برای اهل دنیا مقصد است، برای مؤمن میدان تمرین و مشق اوست تا خود را از این بازار عمل بدرستی نجات دهد و به مقصد اعلای او که آخرت و روز نتیجه است برساند و به آن دست بیابد.

آنچه دیگران غافلند تفکر و اصلاح سازی نفس است اما مؤمن یکسره وقتش مشغول به اطاعت پروردگار و اصلاح نفس خود بوده، برای همین اندیشه اش در کار و سینه اش از هر چیزی گشاده تر است.

در حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمود: «نزدیک ترین مردم در پیشگاه خدای سبحان آن کسی است که ایمانش نیکوتر باشد». ( غررالحکم ح 801 )

*نیکویی ایمان، لازمه اش آن است که دارنده آن در نجات و رستگاری است پس به تقرب حق خواهد رسید. چون درخت ایمان ریشه اش یقین است که مؤمن دارد، پس رشته کاری اش، صعود بوده و روزنه نزول بسته گردیده. از این جهت که شاخه این درخت تقوی است او را از تزلزل مصون می­دارد و از آن طرف رغبت و میل او به کارهای شایسته و شوق او به سرای ماندنی آخرت بسیار است. زینت مؤمن در ظاهرو باطن این است که در ظاهر به نیکویی عمل مشغول و در باطن به پاکیزگی درون عجین شده است؛ پس راه دوگانگی و نفاق و دوئیّت بر او بسته و به وحدت حقّه پیوسته شده است. در سوره فتح خداوند فرمود: « خداوند سکینه و آرامش را بر دلهای مؤمنان فرو می­فرستد » از امام باقر(ع) سؤال کردند، این سکینه چیست؟ فرمود: « ایمان است » (اصول کافی 3 /37)

پس مؤمن که با اطمینان و بدون اضطراب و دلهره راه می­رود برای این است که در دلش حق تعالی مُهر آرامش زده است. نوع مردم در شک و گمان و استرس هستند و از عاقبت کار خویش اطلاعی ندارند. یک علت آن است که مُهر انزال سکینه بر دلهایشان نخورده است. آرامش، هدیه الهی است و تنها درسایه الطاف حق بر قلوب مؤمنین وارد می­شود و هیچ مزد یا چیز دیگری نمی­تواند به انسان آرامش بدهد.(هو الذی انزل السکینه) دریافت این آرامش لیاقت می­خواهد، ظرف آرامش، دل مؤمن و وسیله آرامش، یاد خداست.( الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله: رعد: 28)

*امام باقر (ع) فرمود: « پیامبر در یکی از سفرهایش به کاروانی برخورد کردند. آنان سلام کردند. پیامبر(ص) فرمود: «شما کیستید؟» گفتند: «ما ایمان آورندگانیم ای رسول خدا» فرمود: «حقیقت ایمان شما چیست؟» گفتند: «خرسندی به قضای خدا، سپردن کارها به او، گردن نهادن بر فرمانش» پیامبر(ص) فرمود: « شما دانشمندانی حکمت دان هستید که به جهت حکمت نزدیک است پیامبر شوند. پس اگر راست می­گویید، ساختمانی را که در آن نمی نشینید نسازید و مالی را که از آن نمی­خورید گرد نیاورید، و از خدایی که به سویش باز می­گردید پروا کنید. » ( اصول کافی 3/ 125)

در این حدیث پیامبر درباره حقیقت و نشانه های مؤمن به تناسب حال آنان فرمود که سه نشانه را در خودتان پیاده کنید تا به حقیقت، ایمان در شما کامل شود. اگر سلمان درجه ده ایمان است و اباذر درجه نهم ایمان، فاصله یک درجه از نظر معنوی بسیار است لذا در توحید و نبوت و ولایت، افکار و باور آن دو با یکدیگر به تناسب قالب و حال و مقام یک اندازه نبوده و نشانه ایمان به خاطر اختلاف مقام و درجه شان، از نظر بروز و ظهور، متفاوت است. درجات ایمان قابل کم و زیاد شدن است( لیزدادوا ایماناً ) ایمان، هم مقدمه رسیدن به آرامش است و هم نتیجه آرامش. ابتدا ایمانی لازم است تا خداوند آرامش، را بر دل نازل کند و نتیجه آرامش بالا رفتن ظرفیت و زیاد شدن ایمان است.

*در اینکه مؤمن ارجمندی و شرافت خاصی نزد خداوند دارد و در همه حال کمک و یاور اوست. در جنگ احد خداوند فرمود: « یاد کن زمانی را که در جنگ احد بامدادان از پیش کسانت بیرون آمدی تا مؤمنان را برای جنگیدن در مواضع خود جای دهی آن هنگام که دو گروه از شما بر آن شدند که سستی ورزند با آنکه خدا یاورشان بود و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند و یقیناً خدا شما را در جنگ بدر با اینکه ناتوان بودید یاری کرد» (آل عمران: 123-121)

پس خداوند ولیّ (یاور) مؤمن است ( والله ولیهما ) و جای هیچ شکی نیست بلکه خداوند جان و مالش را خریداری می­کند. « در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالش را به بهای اینکه بهشت برای آنان باشد خریده است، همان کسانی که در راه خدا می­جنگند و می­کُشند و کشته می­شوند، این به عنوان وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله ای که با او کرده اید شادمان باشید و این همان کامیابی بزرگ است. (توبه: 111)

*«کان حقّاً علینا نصرُ المؤمنین» (روم: 47) خداوند فرمود: «بر ما فرض است که مؤمنین را یاری کنیم» از آنجایی که در عالم تکوین، سرشت مؤمن حقیقی به صواب زده شده است در عالم تشریع هم مورد عنایت حق قرار می­گیرد لذا خداوند اعلان کرده که ما مؤمنین را نصرت می­دهیم؛ و این از بزرگترین افتخارات و امتیازات برای ایشان است و نصرت الهی نشانه ولایت الهی بر مؤمنان می­باشد و برای رسیدن به این نصرت، باید تقوا پیشه نمود که این تقوا شکر امداد حق است. از آن طرف خداوند رضایت از مؤمنین را اعلان کرد، در( سوره فتح آیه: 18) فرمود: « به راستی خدا از مؤمنان خشنود شد هنگامی که زیر آن درخت با تو ای پیامبر بیعت کردند و آنچه در دلهایشان بود باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آنها پاداش داد.»

*هر چه ایمان کامل تر باشد مصداق رضایت بیشتر است و خداوند حتی انبیاء خود را به لفظ « مؤمنین » یاد کرده است.چنانکه در سوره صافات آیه 81حضرت نوح را و در آیه 111 حضرت ابراهیم را و درآیه122 موسی و هارون را به این نام خوانده است. وقتی بنده مؤمن به نماز بایستد خدای تعالی به او نظر می­کند تا از نماز منصرف شود و رحمت از بالای سرش سایه بر او افکند و ملائکه اطراف و جوانب او را تا افق آسمان فرو گیرند و خدای تعالی ملکی را موکل او کند که بایستد بالای سر او و بگوید: ای نمازگزار، اگر بدانی چه کسی نظر می­کند به سوی تو و با چه کسی مناجات می­کنی توجه به جایی نمی­کنی و از جایگاهت هرگز جدا نمی­شوی. ( آداب الصلاه ص 39 حدیث از رسول خدا)

نماز، معراج مؤمن است و یکی از اوقاتی که حضور قلب و یاد معبود بیشتر از همه زمان هاست وقت صلاه است. چون مؤمن کامل، رعایت حضور کرده و حق را حاضر و ناظر می­داند و می­بیند پس این چنین توجهی حق تعالی به او می­کند. وقتی علم و عمل و حال با هم توافق داشته باشند، معرفت کامل و عبودیت در مراتب بالا تحقق یافته و این سبب تقرب می­شود. مؤمن برای همین است که رحمت و ملائکه، در هنگام مناجات و راز و نیاز و عبادت او را فرا می­گیرند و لذت می­برند. وقتی مؤمن می­خواهد از دنیا رحلت کند، برای اینکه سکرات و احتضار و برزخ مشکل نداشته باشد او را به بعضی بلا و مرض گرفتار می­کند تا کفاره گناهان او باشد.

اگر مؤمنی از مرگ کراهت داشته باشد نه به خاطر خود مرگ است بلکه به خاطر ترس از اعمال بجای آورده شده است، تا تدارک گذشته را نموده و باقیمانده عمرش را به طاعت و انابه بپردازد .

پیامبر فرمود: « هیچ کدام از شما آرزوی مرگ نکنید و آن را قبل از زمان رسیدنش نخوانید زیرا چون بمیرید رشته عمل قطع می­شود و بدانید که عمل مؤمن جز خیر چیزی بر او نمی­افزاید.» ( اخلاق سید عبدالله شبّرص 37)

*از آنجایی که درجات ایمان را ده درجه بیان داشتند پس آنکه ایمانش بالاست همانند کوه راسخ و استوار است و بادی او را نمی­لرزاند اما آنکه درجه ایمانش پایین تر است می­شود گفت این مؤمن مانند سنبله گندم است که گاهی مایل می­شود و گاهی به حالت استقامت برمی­گردد. (اخلاق ص 352 )

بدین معنا که در معرض آفات قرار می­گیرد و امتحان می­شود و آسیب می­بیند اما هلاک نمی­شود و از راه به در نمی­ رود.

برای همین فرموده اند که، مؤمن بین خوف و رجاست و اگر خوف و امیدش متعادل باشد برایش بهتر است. گناهی که کرده ترس از عذاب دارد و امید به عفو و بخشش حق دارد و از آن طرف در بقیه عمر نمی­داند چه می­شود پس خوفی دارد و از آن طرف به رحمت و فضل بی کران حضرت حق چشم دوخته است به هر حال به کفر و ارتداد بر نمی­گردد؛ همانند چوب تر خم می­شود اما نمی­ شکند.

*« چون ایمان غیر از علم به خدا و وحدت و سایر صفات کمالیه ثبوتی و سلبی و علم به ملائکه و رسل و کتب و یوم قیامت است، چه بسا کسی دارای این علم باشد و مؤمن نباشد. شیطان عالم به تمام این مراتب به قدر من و شما هست و کافر است بلکه ایمان مؤمن یک عمل قلبی است که تا آن نباشد ایمانی در کار نیست.

یعنی اگر کسی از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان به چیزی علم پیدا کرد، باید به قلب خود نیز تسلیم آنها شود و عمل قلبی را، که یک نحو تسلیم و خضوع و زیر بار رفتن است را انجام دهد تا مؤمن گردد. (چهل حدیث ص 47)

چون مؤمن واقعی شد طبق حدیث قدسی حق تعالی می­فرماید: زمین و آسمانم گنجایش مرا ندارند بلکه قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد ( بحار 55 /39) و فرمود: قلب مؤمن بین انگشتان رحمان قرار دارد و هر جور که بخواهم آن را می­­گردانم . (چهل حدیث ص 46)