حاکمیّت تن و فرماندهی جوارح به عهدة نفس است. اعمال و افعال انسانی از آن منشعب می­شوند و در نتیجه جوارح تابع اویند. اگر نفس، صالح و پاک شد،‌ عمل جوارح خوب می­شود و اگر ناپاک، جوارح به تبع او کارهای ناشایست انجام می­دهند. اگر قلب با مراقبه صالح و تمیز شد،‌ جای خدا می­شود که گفته­اند:« قلب مؤمن جایگاه عرش رحمان است». و در بعضی روایات آمده که حق تعالی می­فرماید:« من در آسمان و زمین نمی­گنجم، ولی در قلب بندة مؤمنم می­گنجم.»

اگر قلب الهی شد، همة حرکاتِ جوارح الهی می­شود. اگر نفس فاسد و شیطانی شد و در درون آن انجاس، کثافات و شیاطین خانه کرده باشند، حرکاتِ جوارح ابلیسی می­شود زیرا جوارح تابع متبوع بوده است. نتیجه آن که هر فعل و حرکتی از اعضاء و جوارح به اصل مربوط است. وقتی اصل در کثرت، تفرقه و ضلالت و یا در وحدت و جمع باشد، تابع به دلیل عقل و نقل از آن تبعیت می­کند.

احکام شریعت و تکالیفی که به اعضاء بستگی دارد همانند وضو و صلة رحم که دست و پا در آن دخیل است، اصل نبوده بلکه اصل ذاتِ نفس است. همة اعمالِ جوارح در شرع مقدس مأمور به نیّت باطنی هستند والّا نزد خداوند ملاک حقیقی ظاهرِ افعال نیست.

احکام از حلال، حرام، مستحب، مکروه و مباح خارج نیستند و عامل به این­ها نزد خلق ـ به صورت ظاهری ـ ­­ ممدوح و یا مذموم است، لکن نزد خدا معلوم نیست. چه آن که قوّة تشخیص باطنی فقط نزد او و اولیای اوست و ثواب و عقاب الهی به درون بستگی دارد. اگر خیر باشد، به ثواب و اگر شر باشد، به عقاب و عذاب الهی می­رسد. مثلاً افراد بسیاری بودند که همراه رسول الله (ص) حج کردند، با او نمازگزاردند،‌ غذا خوردند، معانقه نمودند و با او به جهاد رفتند و به نظر مردم – ظاهر بین- مؤمن بودند. امّا باطن ایشان بعضی در زمان حیات، بعضی هنگام مریضی و وفات و تعدادی هم بعد از وفات آن حضرت، معلوم شد که درونشان ناپاک و شیطانی است و منافق­اند. همة افعال و اعمال ظاهری آن­ها برای رسول خدا (ص) بود، ولی بعداً خلاف آن ظاهر شد که همه برای دنیای دون، ریاست و اسم و رسم بوده است!! پس دلشان حقیقی و عرش الرحمانی نبوده که خدا در آن باشد بلکه جایگاه ابلیس و اعوان شیاطین بوده است.

کسی که اسرار نفس را بفهمد، معارف عالیه برایش فتح می­شود. فرماندهی درون به جوارح دستور می­دهد و به بهشت و دوزخ امر می­کند. یعنی بهشت و دوزخ از نفس است نه خارج آن. پس مراقبه نمودن و عدم ارتکاب به معاصی و عمل به مشروع، بهشت است. نه این که موکّلینی بیایند و ما را به نار یا نور ببرند، بلکه این خودِ ما هستیم که می­رویم و وقتی چشم بصیرت باز شود، می­بینیم که به کجا می­رویم!

سرمایة اصلی «قلب» ماست. اگر با مراقبه آن را حفظ کردیم به کمالات، معنویّات و حقایق دنیا و آخرت می­رسیم. پس بکوشیم تا اگر عملی ظاهری از جوارح و اعضا به ظهور می­رسد، یعنی اگر حج می­رویم یا نماز می­خوانیم، یا صله رحم کرده و یا انفاق می­کنیم و اگر کسی را موعظه کرده و یا مدحی از خلق نسبت به ما انجام می­گیرد، با خواطر خوب و نیّات ممدوح همراهش نموده تا جنبة ظاهر و باطن مرتبط و متّفق باشند. آن گاه جمال و جلال الهی و ظهور اسماء و صفات حق را مشاهده می­کنیم و به معاینه می­بینیم و مورد نظر حق می­شویم و با توفیقات ربّانی مؤیّد        می­گردیم.

با مطالبی که به اجمال گفته شد به این نتیجه می­رسیم که خیر و شرّ و صلاح و زیان اعضا همگی بستگی تامّ به قلب دارد. لذا از باب توجّه به مراقبة جوارح و ثمراتی که از آن حاصل می­شود – در میان جوارح مطالب مربوط به پا، فرج، شکم، دست، زبان، گوش و چشم- را درج می­کنیم تا تذکّری برای رعایت ادای حقوق آنها باشد.