پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ
1.اشاراتی به معانی
مُسَبِّح: ستاینده، ستایش کننده، نیایشگر.
2.اشاراتی از قرآن
1- و انّا لنحن المُسبّحون: ماییم که خداوند را به پاکی میستاییم. (صافات: 166)
2- فلولا أنّه کان من المُسبّحین: اگر او (یونس) از نیایشگران نبود (بیگمان در شکم آن ماهی تا روز قیامت میماند. (صافات: 143)
3- و ان من شیء الّا یسبّحُ بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم: هیچچیز نیست مگر اینکه او را به پاکی میستاید امّا شما ستایش آنان را در نمی یابید. (اسراء: 44)
4- و اذکر ربّک کثیراً و سبّح بالعشی و الابکار: پروردگارت را بسیار به یاد آور و در پایان روز و پگاهان (صبحگاهان)به پاکی بستای. (آل عمران: 41)
5- سبّح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب: پروردگارت را پیش از برآمدن خورشید و پیش از غروب با سپاس به پاکی بستای. (ق: 39)
6- فسبح باسم ربک العظیم: پس نام بزرگ پروردگار خویش را به پاکی بستای. (واقعه: 74)
3.اشاراتی از احادیث
1- پیامبر (ص): «آیا از شما کسی توانایی دارد که، هر روز هزار خوبی به دست آورد؟ کسی عرض کرد: چگونه کسی میتواند هر روز هزار حسنه کسب کند؟ فرمود: صد بار تسبیح (سبحان الله) بگوید برای او هزار حسنه نوشته میشود یا هزار گناه از او فرو میریزد.» (مجموعه ورّام ص43)
2- پیامبر (ص): «هرکس اینطور خدا را بستاید: «سبحان الله العظیم و بحمده» درخت خرمائی برای وی در بهشت کاشته میشود. »(کنز العمّال 1 /459)
3- پیامبر (ص):«محبوبترین سخنان در نزد خدای عزّوجل گفتنِ: «سبحان ربی و بحمده» است»(کنزالعمّال 1 /466)
4- زید شَحّام گوید:« از امام صادق (ع) پرسیدم تسبیح چیست؟ فرمود: نامی از نامهای خدا و دعاهای اهل بهشت است.»(المیزان 10 /17)
5- از رسول خدا در تفسیر این قول خداوند( سوره رعد آیه 13): «رعد تسبیح میکند و به حمد خدا مشغول است و فرشتگان نیز از ترس خدا به تسبیح و حمد مشغولند»نقل کرده اند: هروقت پیامبر(ص) بانگ رعد میشنید میفرمود: تسبیح خدا میکنم که رعد تسبیح و حمد او میکند. (تفسیر صافی ص254)
6- امام صادق (ع): «هرکه سی بار بگوید سبحان الله و بحمده، سبحان الله العظیم و بحمده، ثروت به او روی آورد و فقر از او دور گردد و دروازه بهشت را میکوبد. » (مجموعه ورّام 1 /166)
7- امام باقر (ع) در پاسخ به پرسش زراره از این آیه «هیچ چیز نیست مگر آن که به ستایش او تسبیح گویند ولی شما تسبیح گویی آنان را نمیفهمید (اسراء: 44)» فرمود: ما درهم شکستن دیوارها را و تسبیح گویی آنها را میدانیم. (بحار 60 /177)
8- امام باقر (ع): «آیا صدای درهم شکسته شدن چوبهای خانه را نمیشنوی؟ این همان تسبیح اوست. پس درهمه حال پاک و منزّه است خدا.»(بحار 60 /177)
9- پیامبر (ص): «هرکس از روی یقین، بسم الله الرّحمن الرّحیم بگوید، کوهها همصدا با او تسبیح میگویند اما او تسبیح آنها را نمیشنود.» (الدرّ المنثور 1 /26)
4- نکته ها
*بدان که تمام دائره وجود نوعی ادراک و شعور دارند و همه مسبّح حقتعالی بوده، از استشعاری که در فطرت و سرشت موجودات است و طبق آیه 44 سوره اسراء همهچیز نوعی حقتعالی را میستایند و ستایشکننده اند و لکن این تسبیح را تفقّه نمیکنند.
عارف از استدلال برهانی و حکمی، به ذوق ایمانی این حقیقت را درمییابد که همه ذرّات وجود امکانی، غیر حقتعالی در باطن خود به نوعی تسبیح مشغولند.
*گوینده «الحمدلله» را حامد و گوینده «سبحان الله» را مسبّح گویند و هر تسبیح و تحمیدی برای اسم «الله» است همانطور که اصناف پایین موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات برای هرکدام روحی خاص بوده که به آن مسبح است پس اصناف ملائکه و انسانها در درجات بالایی که دارند با روحی خاص که به قلب یا نفس اشاره میشود حق را میستایند.
*در تسبیح، خدا تنزیه از شرک و عجز و نقص میشود و در تقدیس خدا، از تعلق به جسم و شوائب امکان در ذات و صفات تنزیه میشود. پس تقدیس حق اعم و آن کس که تقدیس میکند مسبّح هم می باشد.
ملائکه مقرب، ارواح مجرّدی هستند که حجابی بین آنها و حق نیست و دائم به نور ربّ انرژی گرفته و تقویت میشوند و دائم به تسبیح مشغول هستند. همچنین آنچه در آسمان و زمین است به ذات و باطن و ملکوتشان، مسبّح هستند. لذا در اسماء الهی و ادعیه «سبّوح» بر «قدّوس» مقدم است به معنی دیگر «تسبیح» عمومیت در همه چیز دارد اما «تقدیس» اینطور نیست.
آنکه مسبّح است مقرّ به عبودیت میباشد، نفس تسبیح به حق، اقرار به پرستش است و به تکوین و فطرت میدانند در سوره نور (آیه 41 )اشاره فرموده است که: «آیا ندانستهای هر که (و هر چه) در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند و پرندگان نیز در حالیکه در آسمان پر گشودهاند (تسبیح او میگویند)؟ همه ستایش و نیایش خود را میدانند.»
پس نتیجه گرفته میشود هر مسبّحی برای خدا، اسلوب تسبیح و طریق و شروط و خطائی ستایش خود را میداند.
*همانطور که در مقام حامدین اشاره شده «حامد و محمود» در درجه اول «حقتعالی» است و در اینجا هم میگوییم: مسبّح حقیقی به تمام و کمال خود اوست و در مرتبه نازله، موجودات به حسب قربی که داشته مسبّح میباشند.
*حقیقت مشترک تسبیح، حرکت و خروشی است که از باطن موجودات پدیدار میشود و هریک با نظم و پیوستگی و آهنگ خاصی در مسیر کمال و قدرت ربوبی پیش میروند. با اینگونه تسبیح طبیعی و فطری، مسبح از یکسو خود را از نقص و آلودگی پاک کرده و استعداد و قدرت ذاتی خود را ظاهر و کامل مینماید، از سوی دیگر منشأ خیر و تربیت دیگران میگردد. پس تسبیح ناشی از حرکات تموجات طبیعی موجودات است و از شعور فطری که درک کمال مطلق است (پرتوی از قرآن 4 /4)
*انسانها باید توجه داشته باشند که مبادا در مسبّح بودن توقف نموده و یا به رکود بیفتند چرا که هر توقفی از رسیدن به کمال تسبیح میکاهد و این آفت بزرگی است. امنیت نفس آنگاه برای انسان میآید که به حامدیت و مسبّحیت برسد اما در درجه کمال و تمام، چه آنکه وقتی حق را میستاید در واقع حق، مسبّح است و از نفس و قلب و لسان او ستایش صادر میگردد.
مطلـق آوازهـا از شـه بـود *** گرچه از حلقوم عبدالله بود
*وقتی مسبّح تسبیح میگوید، از محسوسات و حدود آن منصرف و به اسم و صفت رب مشغول است و بزرگی او چنان بر دلش مستولی خواهد بود که از تسبیح دیگران به کلی غافل است.
*هرچه آینه ذهن باصفاتر و بیزنگارتر باشد ستایش، بهتر متجلی میشود و آنگاه کلماتی از حلقوم و جانش در ستایندگی برمیخیزد که در کتابی نوشته نیست و انگار لوحی از غیب جلوی اوست و آنرا میخواند.
پس اینطور نیست که حروف و کلماتی صرفاً تو خالی و بیمحتوا از او صادر شود چنانکه تسبیح یونس (ع) سبب برخورداری او از لطف و امداد خداوند شد (من المسبحین) بلکه حروف تنها برای عموم مردم قشری است که استغراق در طبیعت دارند و حرف و صوت محض است.
به تعبیری دیگر، وقتی مسبح در پرتو عنایت حق، اسماء و صفات و افعال حق در قلبش متجلی می شود به آنچه مینگرد نمودهای مشهود است لذا در ستایندگی از قشری بودن خارج و در لُبّ و مغز وارد میشود.
*از آنجایی که همه حقایق، سایه های اسماء هستند وقتی حق به مظهری یا صفتی ستایش می شود این به خاطر انطباقی است که از مظهر در نفس مسبّح نقش میبندد.
اما غیر مسبّحین از افعال و مظاهر تکوین و تشریع جز عکس و خطوط و پدیده غیر مرتبط به یکدیگر چیزی نمییابند تا جایی که از کثرت ظهور خورشید حق در مظاهر، منکر ماوراء الطبیعه میشوند.
*آنچه عوام مردم تسبیح میکنند همانند الفاظ و صداهایی است که در مدرسه ابتدایی، معلم به شاگردان میآموزد. فاصله اینان با عارفان حقیقی مثل فاصله زمین تا آسمان است. گرچه حقتعالی نامتناهی است و کُنه اسماء و صفات به تمامه و کماله (غیر پیامبر و امام) برای کسی نمودار و قابل ادراک نیست.
آنچه مسبّح در اوایل طریقش پی برده، در اواسط به نوعی دیگر درمییابد و در اواخر چیزی دیگری را ادراک میکند که قبلیها هم تحتالشعاع قرار میگیرند هرچه انسان به خورشید نزدیکتر شود گرمایش بیشتر است.
*اگر در سوره اعلی فرمود: «تسبیحگو به اسم ربّ اعلی» خطاب اولیه به پیامبر(ص) است. آنکه مقام جمعالجمعی دارد و صحیفه دلش همه قرآن مسطور است اسمی را که او تسبیح میکند با خصوصیات وحی همراه است اما اسمی که ما ستایش میکنیم یا به لفظ و قشر توجه داشته یا به معنی، که این بسیار محدود است مگر کسانی که در طول پیامبر(ص) به مقام مسبّحیت رسیدهاند و نیایش و ستایش آنان از عمق جانشان برمیخیزد.
*در سوره صافات آیه 143 یونس را جزء تسبیح کنندگان شمرده و این تسبیح او عامل نجات از گرفتاری شد چرا که در شکم ماهی هم تسبیح میگفت (سبحانک انی کنت من الظالمین) (انبیاء: 83) و معلوم است این برای او مقام شده و دائماً ستایش میکرده که این ستایندگی صفت او شده بود. در سوره ص آیات 17 و 19 و 30 و 44 خداوند داوود و سلیمان و ایوب را به صفت أوابّ توصیف کرده، یک معنی أوابّ ستایشگر است و در آیه 19 اینچنین فرمود: هر یک از کوه ها و پرندگان به خاطر تسبیح داوود، تسبیح خداوند میکردند. محور تسبیح جمادات و حیوانات در هستی تسبیح اولیای خداست (مَعَهُ یسَبّحنَ) زیرا آنان به خاطر تسبیح داوود، تسبیح میگفتند ضمن اینکه کوه ها و حیوانات دارای نوعی شعور نسبت به خداوند هستند که مسبّح شده، انگار کلمه أوابّ به جای مسبّح قرار گرفته است. (جوامع الجوامع 5 /328) یا برای این است که آنها به ذکر تسبیح بسیار رجوع میکردند و ستایش را ادامه میدادند.
جـمـلـه عالـم خـود مسبّـح آمـدنـد***نیـسـت آن تسبیـح جبری سـودمنـد
گر نبودی آن مسبّح بطن نون (یونس)***حبـس و زنـدانش بـدی تـا یبـعثـون
تسبیح به حمد او، در واقع نوعی تنزیه حقتعالی از هر نقص و کاستی است که لازمه این نوع تنزیه ستایش است و هرچه انعام بر او بیشتر باشد توفیق تسبیح به ستایش بیشتر میگردد.
*نکتهای بعضی اعاظم گفته اند این است که همه موجودات عاماً و خاصاً از نظر امکانی در ذات و فطرت و سرشت، تسبیح گویند تنها کافر است که خدا را منکر میشود. پس معلوم میگردد خدایی که او منکر شد در واقع در کُنه روحش او را قبول داشته و مسبّح است اما در نفس امارهاش جحد انکار او غالب آمده است چطور هر جماد و نباتی به لحاظ امکانی خود در تربیت و نظم و قانونمندی در چهارچوبه مشیت الهی در حرکت بوده و به سوی کمال میرود تا مراحل دیگر را یکی پس از دیگری بپیماید، از هر لباس بالقوه به لباس دیگر بالفعل درمیآید و همین اجراء و نقل، نوعی ستایش موجودات است که با تسلیمی که در ذاتش میباشد انتقال را میپذیرد.
اگر به نظر دیگری تحریر کنیم، میگوییم همه ذرّات امکانی از وجود حقند و همه فروغ اویند و در ظلّ او حیات دارند، حق بر همه تجلی کرده و همه علم و قدرت و حیات او را دارا هستند پس همه به زبان وجودی خاص خودشان مسبّح و حامد هستند. البته درک این مطلب مشکل است ولی بر اهل بصائر این نکته پوشیده نیست هر نوری اگرچه بسیار ضعیف از منوّرالانوار است و از او جدا نیست فقط مرتبه او نازله است و در شکل امکانی خود – تناسب قالب خودش- خالق و موجد و معبود خود را میستاید مَلَک به گونه ای، جماد به نوعی، نبات به وجهی و رعد به گونه ای و باد به نوعی و.... مشغول ستایش هستند.
در نتیجه مطالب بالا گوییم: فیض فیاض دائمی است و هر چیزی از قوه به فعل به صورتی میگراید و مقصد یکی است اما آنکه چشم و گوش برزخی او مفتوح نشده نتواند به کماله آن را ادراک کند چه آنکه حیات مستمر دائمی در موجودات است و هر کدام اجلی دارند که تا وقت آن نرسد لباس عوض نمیکند بلکه هر حیاتی مماتی در پیش دارد. محی و ممیت، اوست خروج از بالقوه به بالفعل از اوست. اول و آخر هم اوست پس وجود امکانی همه ممکنات به ستایش او مشغول هستند چرا که نظام احسن است و همه در مجرای یک خط ممتد جاری هستند.
چون مسبّح کرده ای هر چیز را *** ذات بـا تـمییـز و بی تمییـز را
یـاد کـن پروردگـارت را زیـاد *** شو مسبّـح در عشـا و بامـداد
*در همه ازمنه و امکنه، تسبیح حق مطلوب است اما در بعضی اوقات مانند قبل طلوع خورشید و قبل غروب (طه: 130) تحمید، آثار بیشتری دارد به عبارت دیگر آثار صفات کمال حق در این دو وقت ظهور بیشتری داشته گرچه بعضی گفته اند تسبیح قبل از طلوع آفتاب اشاره به نماز بامداد است و پیش از غروب به نماز پیشین است به هر حال در هر نماز تسبیح وجود دارد.
*در سوره واقعه آیه 74 فرمود: «فسبّح باسم ربّک العظیم: تسبیح گوی به نام پروردگار خود که بزرگست.»
یعنی تسبیح و تنزیه کن خدا را به اسم عظیم که مراد «سبحان ربّی العظیم» میباشد چون تسبیح گاهی مجرّد اعتقاد به پاکیزگی ذات حق میباشد و گاهی به لفظ و به ورد زبانی باشد با التفات به معنی و این قسم تسبیح گاهی به لفظ سبحان ربّی العظیم میباشد، گاهی به غیر از این لفظ مثل سبحان الله بوده و همه اینها تسبیح میباشد. در آیه اشاره دارد که تسبیح به اسم رب و متصف به لفظ عظیم باشد. پس از نزول آیه پیامبر(ص) فرمود:« در رکوع بگویید سبحان ربی العظیم و بحمده » ذکر لفظ اسم در آیه برای این است که مقصود از امر به تسبیح، تسبیح لفظی است که حاکی از تقدیس و تنزیه ذات حق باشد نه تسبیح اعتقادی صرف بلکه مربوط به «اسم رب» باشد نه به هر وصف. (آیات الاحکام جرجانی 1 /178)
*در فرق میان تقدیس و تحمید و تسبیح گفته اند که «تقدیس» طهارت حق است از عیوب و نواقص، «تحمید» تمجید اوست به صفات کمالیه و افعال حسنه و «تسبیح» تنزیه اوست از صفات امکانیه و افعال قبیحه.
*گاهی تسبیح از نَفَس میباشد چنانکه پیامبر(ص) قبل از آمدن ماه رمضان در وصف آن فرمود: «انفاسکم فیه تسبیح: نفسهای شما در روزه ماه رمضان تسبیح و ستایش است.» پس این را به خوبی میشود فهمید وقتی شخصی صائم به عبادت روزه دار میشود نَفَس او هم ستاینده میشود لذا دنباله خطبه پیامبر فرمود:« دعائکم فیه مستجاب: دعای شما در روز ماه رمضان به اجابت میرسد.» این شرافت و خصوصیت برای روزه است که نصیب روزهدار میگردد.
*وقتی میگوییم تسبیح شامل تکبیر و تحمید و تهلیل هم میشود چون در معنای تسبیح، تنزیه او از همه صفات امکانیه یا ذاتاً یا صفتاً هست.
نه مرکـب بوَد و جسم،نه مرئی،نه محـل***بی شریک است و معانی،تو غنی دان خالق
*درباره تسبیح انسان میتوان گفت به خاطر شرایط و حوادث و ... گاهی از ستایش ملول و خسته میشود یا سستی در او بیاید اما این در ملائکه مصداق ندارند چون آنان مجردند و تکلیف ندارند و به قالبی که برای آنان زده شد آنی فترت ندارند و خستگی و سستی به آنها راه ندارد و همیشه به ستایش مشغول هستند.
*تسبیح انسانها محدودیت ندارد چرا که الهاماتی که بر قلب اولیاء وارد میشود و در نجوا و سرّ با حضرت حق خلوت میکنند. کلمات دعا و ذکر و تسبیحات و مناجات از قلبشان بر میخیزد – غیر آنچه منقول و منصوص است- پس محدودیتی نخواهد بود به ستایش که گفته شود که مناسب خداوندی و سزاوار معبود باشد.
*اگر انسان و جن و فرشته، حق را تسبیح میکنند میتواند قولی یا قلبی و ذهنی باشد اما در سایر موجودات غیر ذویالعقول از جماد و نبات و افلاک و اشجار، تکوینی است. به یک معنی وجود آنها دلالت بر ستایش حق میکند و این قولی نیست و حالی است که در کمون ذات آنها نوعی ستایش است که: خالق ما، ما را از عدم به وجود آورد و حیات به ما داده و ... از او تشکر میکنیم.
هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید *** بلبل به غزلخوانـی و قمری به ترانـه
به عبارت دیگر هر موجودی نوعی شعور دارد و ظهور آن از ظهور حضرت حق است و نقصی در اصل وجود هریک از آنها نیست همانطور که حق منزّه از هر نقصی است پس اصل وجودشان به حق و صواب و در نظام احسن است و به زبان حال، همه شان ستاینده هستند که هر مخلوقی در هر لباسی امکانی زیبا و بدیع و قابل دیدن است برای کسی که اهل بصیرت باشد چون وقتی نگرش توحیدی شد در آنها علم و قدرت و حیات و قیوم بودن حق را مشاهده میکند.
*اما یک نکته در قرآن فرمودند که همهچیز به حمد و ستایش خدا مشغول هستند ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید. (اسراء: 44)
این آیه میگوید:« همه هستی برای خداوند تسبیح دارند» برخی این تسبیح را تکوینی دانستهاند یعنی ساختار وجودی هر ذرهای از عالم نشان از اراده حکمت علم و عدل خدا دارد. بعضی هم معتقد هستند هستی شعور و علم دارد و همه در حال تسبیحاند ولی گوش ما صدای آنها را نمیشنود که این نظر با ظاهر آیات سازگارتر است. نطق اشیاء محال نیست چون در قیامت تحقق مییابد حتی سنگ هم علم و خشیت دارد و از خوف خدا از کوه سقوط میکند و ان منها لما یهبط من خشیه الله (بقره: 74) سلیمان سخن مورچه را فهمید و منطق الطیری دانست، هدهد انحراف مردم را تشخیص میداد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد خداوند کوه ها را مخاطب قرار داد «یا جبال اوّبی معه» (سبا: 10) «ای کوه ها ! همراه با داوود نیایش کنید.»
جملـه ذرات عالـم در نهـان***با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم ***با شما نامحرمان ما خامشیـم
تسبّح ربی حیوانات و موجودات در روایات هم آمده از جمله:
الف) به چهره حیوانات سیلی نزنید که تسبیح خدا میگویند.(تفسیر نورالثقلین)
ب) هرگاه صید تسبیح نگوید شکار صیاد میشود. (تفسیر نورالثقلین)
ج) زنبور عسل تسبیح میگوید. (بحار ج85 ص374)
د) صدای گنجشکها تسبیح آنهاست. (بحار 64 /27)
یعنی شعور جماد و نبات در واقع به آن ادراک یا شعور یا علم گفته نمیشود که خودش آگاهی دارد و این آگاهی زیاد هم میشود زیرا علم به چیزی، عبارت از وجود و حضور آن شیء برای عالم یا اینکه در جمادات و نباتات این واقعیت ندارد.
*در ذوی العقول تسبیح و تحمید با علم و حال و توجه به مقصود همراه است و ازدیاد هم پیدا میکند و ملکه میشود و سرتاپای وجودش با زبان قال و حال، ستاینده حق میشود. این انسان کامل است که اگر بخواهد میتواند تصرف کند تا صدای سنگریزه به تحمید و تسبیح را ابوجهل بشنود اینجا مقام است و هیچ بُعدی ندارد اگر کسی به مقام برسد کاری کند صدای تسبیح درختان و آبها و پرندگان را بشنوی این از افاضه قدرت و تصرف است و الّا میلیاردها سنگریزه به سخن نیامدند و به زبان قال همانند انسان تسبیح بگویند.