1.اشاراتی به معانی

مُسَبِّح: ستاینده، ستایش کننده، نیایش­گر.

 

2.اشاراتی از قرآن

1- و انّا لنحن المُسبّحون: ماییم که خداوند را به پاکی می­ستاییم. (صافات: 166)

2- فلولا أنّه کان من المُسبّحین: اگر او (یونس) از نیایش­گران نبود (بی­گمان در شکم آن ماهی تا روز قیامت می­ماند. (صافات: 143)

3- و ان من شیء الّا یسبّحُ بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم: هیچ­چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی می­ستاید امّا شما ستایش آنان را در نمی­ یابید. (اسراء: 44)

4- و اذکر ربّک کثیراً و سبّح بالعشی و الابکار: پروردگارت را بسیار به یاد آور و در پایان روز و پگاهان (صبح­گاهان)به پاکی بستای. (آل­ عمران: 41)

5- سبّح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب: پروردگارت را پیش از برآمدن خورشید و پیش از غروب با سپاس به پاکی بستای. (ق: 39)

6- فسبح باسم ربک العظیم: پس نام بزرگ پروردگار خویش را به پاکی بستای. (واقعه: 74)

 

3.اشاراتی از احادیث

1- پیامبر (ص): «آیا از شما کسی توانایی دارد که، هر روز هزار خوبی به دست آورد؟ کسی عرض کرد: چگونه کسی می­تواند هر روز هزار حسنه کسب کند؟ فرمود: صد بار تسبیح (سبحان الله) بگوید برای او هزار حسنه نوشته می­شود یا هزار گناه از او فرو می­ریزد.» (مجموعه ورّام ص43)

2- پیامبر (ص): «هرکس اینطور خدا را بستاید: «سبحان الله العظیم و بحمده» درخت خرمائی برای وی در بهشت کاشته می­شود. »(کنز العمّال 1 /459)

3- پیامبر (ص):«محبوب­ترین سخنان در نزد خدای عزّوجل گفتنِ: «سبحان ربی و بحمده» است»(کنزالعمّال 1 /466)

4- زید شَحّام گوید:« از امام صادق (ع) پرسیدم تسبیح چیست؟ فرمود: نامی از نام­های خدا و دعاهای اهل بهشت است.»(المیزان 10 /17)

5- از رسول خدا در تفسیر این قول خداوند( سوره رعد آیه 13): «رعد تسبیح می­کند و به حمد خدا مشغول است و فرشتگان نیز از ترس خدا به تسبیح و حمد مشغولند»نقل کرده ­اند: هروقت پیامبر(ص) بانگ رعد می­شنید می­فرمود: تسبیح خدا می­کنم که رعد تسبیح و حمد او می­کند. (تفسیر صافی ص254)

6- امام صادق (ع): «هرکه سی بار بگوید سبحان الله و بحمده، سبحان الله العظیم و بحمده، ثروت به او روی آورد و فقر از او دور گردد و دروازه بهشت را می­کوبد. » (مجموعه ورّام 1 /166)

7- امام باقر (ع) در پاسخ به پرسش زراره از این آیه «هیچ چیز نیست مگر آن که به ستایش او تسبیح گویند ولی شما تسبیح گویی آنان را نمی­فهمید (اسراء: 44)» فرمود: ما درهم شکستن دیوارها را و تسبیح گویی آنها را می­دانیم. (بحار 60 /177)

8- امام باقر (ع): «آیا صدای درهم شکسته شدن چوبهای خانه را نمی­شنوی؟ این همان تسبیح اوست. پس درهمه حال پاک و منزّه است خدا.»(بحار 60 /177)

9- پیامبر (ص): «هرکس از روی یقین، بسم­ الله­ الرّحمن­ الرّحیم بگوید، کوه­ها هم­صدا با او تسبیح می­گویند اما او تسبیح آنها را نمی­شنود.» (الدرّ المنثور 1 /26)

 

4- نکته ها

*بدان که تمام دائره وجود نوعی ادراک و شعور دارند و همه مسبّح حق­تعالی بوده، از استشعاری که در فطرت و سرشت موجودات است و طبق آیه 44 سوره اسراء همه­چیز نوعی حق­تعالی را می­ستایند و ستایش­کننده اند و لکن این تسبیح را تفقّه نمی­کنند.

عارف از استدلال برهانی و حکمی، به ذوق ایمانی این حقیقت را درمی­یابد که همه ذرّات وجود امکانی، غیر حق­تعالی در باطن خود به نوعی تسبیح مشغولند.

*گوینده «الحمدلله» را حامد و گوینده «سبحان الله» را مسبّح گویند و هر تسبیح و تحمیدی برای اسم «الله» است همانطور که اصناف پایین موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات برای هرکدام روحی خاص بوده که به آن مسبح است پس اصناف ملائکه و انسان­ها در درجات بالایی که دارند با روحی خاص که به قلب یا نفس اشاره می­شود حق را می­ستایند.

*در تسبیح، خدا تنزیه از شرک و عجز و نقص می­شود و در تقدیس خدا، از تعلق به جسم و شوائب امکان در ذات و صفات تنزیه می­شود. پس تقدیس حق اعم و آن کس که تقدیس می­کند مسبّح هم می­ باشد.

ملائکه مقرب، ارواح مجرّدی هستند که حجابی بین آنها و حق نیست و دائم به نور ربّ انرژی گرفته و تقویت می­شوند و دائم به تسبیح مشغول هستند. همچنین آنچه در آسمان و زمین است به ذات و باطن و ملکوتشان، مسبّح هستند. لذا در اسماء الهی و ادعیه «سبّوح» بر «قدّوس» مقدم است به معنی دیگر «تسبیح» عمومیت در همه چیز دارد اما «تقدیس» این­طور نیست.

آنکه مسبّح است مقرّ به عبودیت می­باشد، نفس تسبیح به حق، اقرار به پرستش است و به تکوین و فطرت می­دانند در سوره نور (آیه 41 )اشاره فرموده است که: «آیا ندانسته­ای هر که (و هر چه) در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح می­گویند و پرندگان نیز در حالی­که در آسمان پر گشوده­اند (تسبیح او می­گویند)؟ همه ستایش و نیایش خود را می­دانند.»

پس نتیجه گرفته می­شود هر مسبّحی برای خدا، اسلوب تسبیح و طریق و شروط و خطائی ستایش خود را می­داند.

*همانطور که در مقام حامدین اشاره شده «حامد و محمود» در درجه اول «حق­تعالی» است و در اینجا هم می­گوییم: مسبّح حقیقی به تمام و کمال خود اوست و در مرتبه نازله، موجودات به حسب قربی که داشته مسبّح می­باشند.

*حقیقت مشترک تسبیح، حرکت و خروشی است که از باطن موجودات پدیدار می­شود و هریک با نظم و پیوستگی و آهنگ خاصی در مسیر کمال و قدرت ربوبی پیش می­روند. با اینگونه تسبیح طبیعی و فطری، مسبح از یک­سو خود را از نقص و آلودگی پاک کرده و استعداد و قدرت ذاتی خود را ظاهر و کامل می­نماید، از سوی دیگر منشأ خیر و تربیت دیگران می­گردد. پس تسبیح ناشی از حرکات تموجات طبیعی موجودات است و از شعور فطری که درک کمال مطلق است (پرتوی از قرآن 4 /4)

*انسانها باید توجه داشته باشند که مبادا در مسبّح بودن توقف نموده و یا به رکود بیفتند چرا که هر توقفی از رسیدن به کمال تسبیح می­کاهد و این آفت بزرگی است. امنیت نفس آنگاه برای انسان می­آید که به حامدیت و مسبّحیت برسد اما در درجه کمال و تمام، چه آنکه وقتی حق را می­ستاید در واقع حق، مسبّح است و از نفس و قلب و لسان او ستایش صادر می­گردد.

مطلـق آوازهـا از شـه بـود *** گرچه از حلقوم عبدالله بود

*وقتی مسبّح تسبیح می­گوید، از محسوسات و حدود آن منصرف و به اسم و صفت رب مشغول است و بزرگی او چنان بر دلش مستولی خواهد بود که از تسبیح دیگران به کلی غافل است.

*هرچه آینه ذهن باصفاتر و بی­زنگارتر باشد ستایش، بهتر متجلی می­شود و آنگاه کلماتی از حلقوم و جانش در ستایندگی برمی­خیزد که در کتابی نوشته نیست و انگار لوحی از غیب جلوی اوست و آنرا می­خواند.

پس این­طور نیست که حروف و کلماتی صرفاً تو خالی و بی­محتوا از او صادر شود چنانکه تسبیح یونس (ع) سبب برخورداری او از لطف و امداد خداوند شد (من المسبحین) بلکه حروف تنها برای عموم مردم قشری است که استغراق در طبیعت دارند و حرف و صوت محض است.

به تعبیری دیگر، وقتی مسبح در پرتو عنایت حق، اسماء و صفات و افعال حق در قلبش متجلی می­ شود به آنچه می­نگرد نمودهای مشهود است لذا در ستایندگی از قشری بودن خارج و در لُبّ و مغز وارد می­شود.

*از آنجایی که همه حقایق، سایه­ های اسماء هستند وقتی حق به مظهری یا صفتی ستایش می ­شود این به خاطر انطباقی است که از مظهر در نفس مسبّح نقش می­بندد.

اما غیر مسبّحین از افعال و مظاهر تکوین و تشریع جز عکس و خطوط و پدیده غیر مرتبط به یکدیگر چیزی نمی­یابند تا جایی که از کثرت ظهور خورشید حق در مظاهر، منکر ماوراء الطبیعه می­شوند.

*آنچه عوام مردم تسبیح می­کنند همانند الفاظ و صداهایی است که در مدرسه ابتدایی، معلم به شاگردان می­آموزد. فاصله اینان با عارفان حقیقی مثل فاصله زمین تا آسمان است. گرچه حق­تعالی نامتناهی است و کُنه اسماء و صفات به تمامه و کماله (غیر پیامبر و امام) برای کسی نمودار و قابل ادراک نیست.

آنچه مسبّح در اوایل طریقش پی برده، در اواسط به نوعی دیگر درمی­یابد و در اواخر چیزی دیگری را ادراک می­کند که قبلی­ها هم تحت­الشعاع قرار می­گیرند هرچه انسان به خورشید نزدیک­تر شود گرمایش بیشتر است.

*اگر در سوره اعلی فرمود: «تسبیح­گو به اسم ربّ اعلی» خطاب اولیه به پیامبر(ص) است. آنکه مقام جمع­الجمعی دارد و صحیفه دلش همه قرآن مسطور است اسمی را که او تسبیح می­کند با خصوصیات وحی همراه است اما اسمی که ما ستایش می­کنیم یا به لفظ و قشر توجه داشته یا به معنی، که این بسیار محدود است مگر کسانی که در طول پیامبر(ص) به مقام مسبّحیت رسیده­اند و نیایش و ستایش آنان از عمق جانشان برمی­خیزد.

*در سوره صافات آیه 143 یونس را جزء تسبیح­ کنندگان شمرده و این تسبیح او عامل نجات از گرفتاری شد چرا که در شکم ماهی هم تسبیح می­گفت (سبحانک انی کنت من الظالمین) (انبیاء: 83) و معلوم است این برای او مقام شده و دائماً ستایش می­کرده که این ستایندگی صفت او شده بود. در سوره ص آیات 17 و 19 و 30 و 44 خداوند داوود و سلیمان و ایوب را به صفت أوابّ توصیف کرده، یک معنی أوابّ ستایش­گر است و در آیه 19 این­چنین فرمود: هر یک از کوه ­ها و پرندگان به خاطر تسبیح داوود، تسبیح خداوند می­کردند. محور تسبیح جمادات و حیوانات در هستی تسبیح اولیای خداست (مَعَهُ یسَبّحنَ) زیرا آنان به خاطر تسبیح داوود، تسبیح می­گفتند ضمن اینکه کوه­ ها و حیوانات دارای نوعی شعور نسبت به خداوند هستند که مسبّح شده، انگار کلمه أوابّ به جای مسبّح قرار گرفته است. (جوامع الجوامع 5 /328) یا برای این است که آنها به ذکر تسبیح بسیار رجوع می­کردند و ستایش را ادامه می­دادند.

جـمـلـه عالـم خـود مسبّـح آمـدنـد***نیـسـت آن تسبیـح جبری سـودمنـد

 

گر نبودی آن مسبّح بطن نون (یونس)***حبـس و زنـدانش بـدی تـا یبـعثـون

تسبیح به حمد او، در واقع نوعی تنزیه حق­تعالی از هر نقص و کاستی است که لازمه این نوع تنزیه ستایش است و هرچه انعام بر او بیشتر باشد توفیق تسبیح به ستایش بیشتر می­گردد.

*نکته­ای بعضی اعاظم گفته ­اند این است که همه موجودات عاماً و خاصاً از نظر امکانی در ذات و فطرت و سرشت، تسبیح گویند تنها کافر است که خدا را منکر می­شود. پس معلوم می­گردد خدایی که او منکر شد در واقع در کُنه روحش او را قبول داشته و مسبّح است اما در نفس اماره­اش جحد انکار او غالب آمده است چطور هر جماد و نباتی به لحاظ امکانی خود در تربیت و نظم و قانون­مندی در چهارچوبه مشیت الهی در حرکت بوده و به سوی کمال می­رود تا مراحل دیگر را یکی پس از دیگری بپیماید، از هر لباس بالقوه به لباس دیگر بالفعل درمی­آید و همین اجراء و نقل، نوعی ستایش موجودات است که با تسلیمی که در ذاتش می­باشد انتقال را می­پذیرد.

اگر به نظر دیگری تحریر کنیم، می­­گوییم همه ذرّات امکانی از وجود حقند و همه فروغ اویند و در ظلّ او حیات دارند، حق بر همه تجلی کرده و همه علم و قدرت و حیات او را دارا هستند پس همه به زبان وجودی خاص خودشان مسبّح و حامد هستند. البته درک این مطلب مشکل است ولی بر اهل بصائر این نکته پوشیده نیست هر نوری اگرچه بسیار ضعیف از منوّرالانوار است و از او جدا نیست فقط مرتبه او نازله است و در شکل امکانی خود – تناسب قالب خودش- خالق و موجد و معبود خود را می­ستاید مَلَک به گونه ­ای، جماد به نوعی، نبات به وجهی و رعد به گونه ­ای و باد به نوعی و.... مشغول ستایش هستند.

در نتیجه مطالب بالا گوییم: فیض فیاض دائمی است و هر چیزی از قوه به فعل به صورتی می­گراید و مقصد یکی است اما آنکه چشم و گوش برزخی او مفتوح نشده نتواند به کماله آن را ادراک کند چه آنکه حیات مستمر دائمی در موجودات است و هر کدام اجلی دارند که تا وقت آن نرسد لباس عوض نمی­کند بلکه هر حیاتی مماتی در پیش دارد. محی و ممیت، اوست خروج از بالقوه به بالفعل از اوست. اول و آخر هم اوست پس وجود امکانی همه ممکنات به ستایش او مشغول هستند چرا که نظام احسن است و همه در مجرای یک خط ممتد جاری هستند.

چون مسبّح کرده ­ای هر چیز را *** ذات بـا تـمییـز و بی­ تمییـز را

 

یـاد کـن پروردگـارت را  زیـاد *** شو مسبّـح در عشـا و بامـداد

*در همه ازمنه و امکنه، تسبیح حق مطلوب است اما در بعضی اوقات مانند قبل طلوع خورشید و قبل غروب (طه: 130) تحمید، آثار بیشتری دارد به عبارت دیگر آثار صفات کمال حق در این دو وقت ظهور بیشتری داشته گرچه بعضی گفته­ اند تسبیح قبل از طلوع آفتاب اشاره به نماز بامداد است و پیش از غروب به نماز پیشین است به هر حال در هر نماز تسبیح وجود دارد.

*در سوره واقعه آیه 74 فرمود: «فسبّح باسم ربّک العظیم: تسبیح گوی به نام پروردگار خود که بزرگست.»

یعنی تسبیح و تنزیه کن خدا را به اسم عظیم که مراد «سبحان ربّی العظیم» می­باشد چون تسبیح گاهی مجرّد اعتقاد به پاکیزگی ذات حق می­باشد و گاهی به لفظ و به ورد زبانی باشد با التفات به معنی و این قسم تسبیح گاهی به لفظ سبحان ربّی العظیم می­باشد، گاهی به غیر از این لفظ مثل سبحان الله بوده و همه اینها تسبیح می­باشد. در آیه اشاره دارد که تسبیح به اسم رب و متصف به لفظ عظیم باشد. پس از نزول آیه پیامبر(ص) فرمود:« در رکوع بگویید سبحان ربی العظیم و بحمده » ذکر لفظ اسم در آیه برای این است که مقصود از امر به تسبیح، تسبیح لفظی است که حاکی از تقدیس و تنزیه ذات حق باشد نه تسبیح اعتقادی صرف بلکه مربوط به «اسم رب» باشد نه به هر وصف. (آیات الاحکام جرجانی 1 /178)

*در فرق میان تقدیس و تحمید و تسبیح گفته ­اند که «تقدیس» طهارت حق است از عیوب و نواقص، «تحمید» تمجید اوست به صفات کمالیه و افعال حسنه و «تسبیح» تنزیه اوست از صفات امکانیه و افعال قبیحه.

*گاهی تسبیح از نَفَس می­باشد چنانکه پیامبر(ص) قبل از آمدن ماه رمضان در وصف آن فرمود: «انفاسکم فیه تسبیح: نفس­های شما در روزه ماه رمضان تسبیح و ستایش است.» پس این را به خوبی می­شود فهمید وقتی شخصی صائم به عبادت روزه ­دار می­شود نَفَس او هم ستاینده می­شود لذا دنباله خطبه پیامبر فرمود:« دعائکم فیه مستجاب: دعای شما در روز ماه رمضان به اجابت می­رسد.» این شرافت و خصوصیت برای روزه است که نصیب روزه­دار می­گردد.

*وقتی می­گوییم تسبیح شامل تکبیر و تحمید و تهلیل هم می­شود چون در معنای تسبیح، تنزیه او از همه صفات امکانیه یا ذاتاً یا صفتاً هست.

نه مرکـب بوَد و جسم،نه مرئی،نه محـل***بی­ شریک است و معانی،تو غنی­ دان خالق

*درباره تسبیح انسان می­توان گفت به خاطر شرایط و حوادث و ... گاهی از ستایش ملول و خسته می­شود یا سستی در او بیاید اما این در ملائکه مصداق ندارند چون آنان مجردند و تکلیف ندارند و به قالبی که برای آنان زده شد آنی فترت ندارند و خستگی و سستی به آنها راه ندارد و همیشه به ستایش مشغول هستند.

*تسبیح انسانها محدودیت ندارد چرا که الهاماتی که بر قلب اولیاء وارد می­شود و در نجوا و سرّ با حضرت حق خلوت می­کنند. کلمات دعا و ذکر و تسبیحات و مناجات از قلب­شان بر می­خیزد – غیر آنچه منقول و منصوص است- پس محدودیتی نخواهد بود به ستایش که گفته شود که مناسب خداوندی و سزاوار معبود باشد.

*اگر انسان و جن و فرشته، حق را تسبیح می­کنند می­تواند قولی یا قلبی و ذهنی باشد اما در سایر موجودات غیر ذوی­العقول از جماد و نبات و افلاک و اشجار، تکوینی است. به یک معنی وجود آنها دلالت بر ستایش حق می­کند و این قولی نیست و حالی است که در کمون ذات آنها نوعی ستایش است که: خالق ما، ما را از عدم به وجود آورد و حیات به ما داده و ... از او تشکر می­کنیم.

هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید *** بلبل به غزل­خوانـی و قمری به ترانـه

به عبارت دیگر هر موجودی نوعی شعور دارد و ظهور آن از ظهور حضرت حق است و نقصی در اصل وجود هریک از آنها نیست همانطور که حق منزّه از هر نقصی است پس اصل وجودشان به حق و صواب و در نظام احسن است و به زبان حال، همه­ شان ستاینده هستند که هر مخلوقی در هر لباسی امکانی زیبا و بدیع و قابل دیدن است برای کسی که اهل بصیرت باشد چون وقتی نگرش توحیدی ­شد در آنها علم و قدرت و حیات و قیوم بودن حق را مشاهده می­کند.

*اما یک نکته در قرآن فرمودند که همه­چیز به حمد و ستایش خدا مشغول هستند ولی شما تسبیح آنها را نمی­ فهمید. (اسراء: 44)

این آیه می­گوید:« همه هستی برای خداوند تسبیح دارند» برخی این تسبیح را تکوینی دانسته­اند یعنی ساختار وجودی هر ذره­ای از عالم نشان از اراده حکمت علم و عدل خدا دارد. بعضی هم معتقد هستند هستی شعور و علم دارد و همه در حال تسبیح­اند ولی گوش ما صدای آنها را نمی­شنود که این نظر با ظاهر آیات سازگارتر است. نطق اشیاء محال نیست چون در قیامت تحقق می­یابد حتی سنگ هم علم و خشیت دارد و از خوف خدا از کوه سقوط می­کند و ان منها لما یهبط من خشیه الله (بقره: 74) سلیمان سخن مورچه را فهمید و منطق ­الطیری دانست، هدهد انحراف مردم را تشخیص می­داد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد خداوند کوه ها را مخاطب قرار داد «یا جبال اوّبی معه» (سبا: 10) «ای کوه­ ها ! همراه با داوود نیایش کنید.»

جملـه ذرات عالـم در نهـان***با تو می­گویند روزان و شبان

 

ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم ***با شما نامحرمان ما خامشیـم

تسبّح ربی حیوانات و موجودات در روایات هم آمده از جمله:

الف) به چهره حیوانات سیلی نزنید که تسبیح خدا می­گویند.(تفسیر نورالثقلین)

ب) هرگاه صید تسبیح نگوید شکار صیاد می­شود. (تفسیر نورالثقلین)

ج) زنبور عسل تسبیح می­گوید. (بحار ج85 ص374)

د) صدای گنجشک­ها تسبیح آنهاست. (بحار 64 /27)

یعنی شعور جماد و نبات در واقع به آن ادراک یا شعور یا علم گفته نمی­شود که خودش آگاهی دارد و این آگاهی زیاد هم می­شود زیرا علم به چیزی، عبارت از وجود و حضور آن شیء برای عالم یا اینکه در جمادات و نباتات این واقعیت ندارد.

*در ذوی العقول تسبیح و تحمید با علم و حال و توجه به مقصود همراه است و ازدیاد هم پیدا می­کند و ملکه می­شود و سرتاپای وجودش با زبان قال و حال، ستاینده حق می­شود. این انسان کامل است که اگر بخواهد می­تواند تصرف کند تا صدای سنگ­ریزه به تحمید و تسبیح را ابوجهل بشنود اینجا مقام است و هیچ بُعدی ندارد اگر کسی به مقام برسد کاری کند صدای تسبیح درختان و آبها و پرندگان را بشنوی این از افاضه قدرت و تصرف است و الّا میلیاردها سنگ­ریزه به سخن نیامدند و به زبان قال همانند انسان تسبیح بگویند.