دلی کز معرفت نور و صفا دید به هر چیزی که دید اوّل خدا دید
عمده و اصل در مراقبه، مراقبة قلب است. همة اعضا و جوارح تابع آنند و مشکل اکثر اهل سلوک در همین است. چه آنکه تفرقه، خطورات و یورش اغیار و احجاب، موجب به وحشت انداختن سالک میشود و با عدم استقامت،لرزش و ارتداد و یا رکود دامن گیر سالک میشود. پس همّت در خلوت و جلوت از ذکر و فکر حتماً باید با دائم الحضور بودن همراه باشد.
شخصی به سیدالعارفین، مرحوم سید علی آقا قاضی (رحمت الله علیه) عرض کرد مرا نصیحتی کنید. ایشان فرمود:« دائماً در حضور خدا باشید.».
سالک باید با اسلحة مراقبه، اغیار را دفع، نقوش نفسانی و خواطر مشوّش را رد نماید. به تحصیل فضایل و اکتساب طاعات بکوشد و اشتغال به ذکر و فکر کند تا طریق الی الحق برایش منوّر شود و به تجلیّات نایل آید.
چون قلب صفا پیدا کند، انوار تجلیّات و حقایق بر او وارد شود یعنی با مکاشفه و معاینه ببیند آنچه دیگران از دیدن آن به کلّی محرومند. البته هر کسی به حسب استعداد ذاتی و تحصیل ریاضت و مجاهدت قلبش نورانیّت پیدا میکند. شاید سالکی بعد از پنج سال دربهای حقایق بر او باز شود و دیگری پنجاه سال زحمت بکشد و بعدها برایش منکشف شود. ریاضت ها به توان، همّت و استقامت سالک و دستور استادی حاذق و راه رفته نیاز دارند. یکی با بیداریِ سحر، دیگری به ذکر، کسی با تفکّر، عدّه ای با جمع بین اینها و دستهای به جذبه انشراح قلب، برایشان پیدا میشود.
« الطّرقُ الی الله بعدد انفاس الخلایق». چه آنکه مسیرها به سوی خدا یک جور و یک نوع و مساوی نیستند.
در هر حال از ذکر، فکر، بیداری سحر، دعا، نماز و زیارتِ بدون مراقبه انشراح قلب حاصل نمیشود و این اصلی محکم و معمول است. به قول عارف کامل مرحوم ملا حسینقلی همدانی (رحمت الله علیه) :
«اگر کسی بیمراقبت مشغول به ذکر و فکر شود بیفایده خواهد بود، اگرچه حال هم بیاورد؛ چرا که آن حال دوام پیدا نخواهد کرد».
آری تا قلب، سلیم « الا من اتی الله بقلبٍ سلیم» و منیب « جاء بقلبٍ منیب» و مطمئن « قلبه المطمئن بالایمان » و متّقی « اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی » نشود مصداق قلب مؤمن عرش رحمان، نشود.
امّا کسی که هیچ ریاضت، مجاهدت و مراقبتی نکرده و داعیة عرفانی دارد و بر قلبش غلظت و تکبّر « کلّ قلبٌ متکبّر » و معاصی « فانّه آثم قلبه » و امراض « فی قلبه مرض » و زیغ « یزیغ قلوب فریق منهم » و کوری « تعمی القلوب التی فی الصدور » و أقفال « علی قلوبٍ أقفالها » زده شده، قساوت قلبش « القاسیه قلوبهم » مانع از رؤیت حق و حقایق و انوار و ملکوت میشود. چه آنکه قساوت، غشاوت و حجاب بر نفس است. بعضی خیال میکنند زنده اند، امّا در حقیقت مُرده اند، ولی خود خبر ندارند یا خود را به بیخبری میزنند. « ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه ». کسب طهارت و پاکی قلب با مراقبه و محاسبه انجام میگیرد.
اگر در اُکل مراقبه نباشد، غذای شبهه ناک بر قلب صدمه وارد کند. اگر مراقبة چشم نباشد، با هر نگاهی تیری به قلب وارد آید. اگر مراقبة زبان نباشد، یک تهمت قلب را مکدّر کند و اگر مراقبة گوش نباشد، واردات شیطانی بر قلب زنگار وارد کند. خلاصه با عدم مراقبة قلب مصدوم مکدّر و مجروح میشود و بعد از مدّتی دیگر قابل ترمیم و مداوا نیست.
امّا آنانکه مراقبه در قلب را روا داشتند و در به پا داشتن صفای قلب کوشیدند و آنرا به فضایل آراسته کرده و به کمالات مزیّن نمودند، تجلیّات شهودی حق نصیبشان خواهد شد.
فرق اولیای مراقبِ قلوب با دیگران در این است که دیگران چیزی ندیده و نچشیده مدّعیِ عرفان و مقامات شدند؛ امّا آنان که از مراقبة قلبی به معاینات و مشاهدات روحانی رسیده اند، نه داعیه دارند و نه در صدد جمعِ مریدند، بلکه با خدای خود در خلوت مناجات کنند و راز گویند و به خطابات متلذّذ و به مشاهدات بینا و به عطایای حق شاکرند. چه آنکه رسول خدا (ص) فرمودند:« هرچیزی را معدنی است و معدن تقوی قلوب عارفین است».
زبان اهل دریا را نداند مرد صحرایی الا ای مغربی کم گوی زبان اهل دریا را