یکی از عزیزان آشنا ، کانالی با موضوع شریف معرفت نفس در نرم افزار تلگرام ایجاد کردند که بسیار مفید به نظر می رسد . عزیزانی که تمایل داشتند ، حتما استفاده فرمایند
آدرس کانال
https://telegram.me/seir_allamezolfonoon
التماس دعا
یکی از عزیزان آشنا ، کانالی با موضوع شریف معرفت نفس در نرم افزار تلگرام ایجاد کردند که بسیار مفید به نظر می رسد . عزیزانی که تمایل داشتند ، حتما استفاده فرمایند
آدرس کانال
https://telegram.me/seir_allamezolfonoon
التماس دعا
چهل حدیث امام خمینی یک کتاب اخلاق است ; اما باید توجه کرد که کارکرد یک کتاب اخلاق در نظر ایشان با کارکردی که معمولا برای این گونه کتابها در نظر می گیرند متفاوت است.
آنچه معمولا از یک کتاب اخلاق انتظار می رود، عبارت است از ارائه راه رستگاری و کنکاش در شناسایی ریشه های انحراف اخلاقی; و خلاصه این که یک نسخه علاج برای آدمی باشد. هرچند با کمال تاسف، امروزه این کارکرد طبیعی و حداقلی اخلاق هم نادیده گرفته شده است و کتابهای اخلاق از این که نسخه علاج باشند، ناتوانند:
این کتب مذکوره [اخلاق ناصری، احیاء علوم الدین و...] نسخه هستند نه دوا، بلکه اگر جرات بود می گفتم نسخه بودن بعضی از آنها نیز مشکوک است.
اگر امام با تردید درباره نسخه نبودن برخی از کتابهای اخلاق سخن می گوید، امروزه ما با قطع و یقین می توانیم درباره بسیاری از آنچه به نام اخلاق، ترجمه یا تالیف می شود، بگوییم که آنها نسخه بیماریهای اخلاقی بشر نیستند و به جای پرداختن به مسائل اصلی اخلاق، به بیان تاریخ اخلاق و یا مسائل دیگر پرداخته اند.
اما جالب توجه است که نقش کتاب اخلاق باید بیش از ارائه نسخه علاج باشد. از دیدگاه امام خمینی، اکتفا به ارائه نسخه کارساز نیست.
ریشه های اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، یک نفر را به مقصد نزدیک نکند و یک قلب ظلمانی را نور ندهد و یک خلق فاسد را اصلاح ننماید.
پس کارکرد کتاب اخلاق چیست؟ پاسخی که امام می دهد این است:
کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن، نفس قاسی نرم، و غیرمهذب مهدب و ظلمانی نورانی شود، و آن، به آن است که عالم در ضمن راهنمایی، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالج باشد و کتاب، خود، دوای درد باشد نه نسخه دوانما !کتاب فصوص یا فصوصالحکم اثر شیخ اکبر ابن عربی از کتب مشهور تصوف و عرفان نظری است.
فصوص جمع واژه فص به معنای نگین است و فصوصالحکم نگینهای حکمت معنا میدهد. این کتاب، که به مقامات باطنی پیامبران الهی از آدم تا خاتم میپردازد، بیست و هفت فص دارد. همانگونه که نگینها گوهرهای درخشنده و ممتازند، انبیاء هم به مثابه گوهرهای ممتاز و نورانی انسانی در جوامع بشری به حساب آمدهاند.
این اثر در باب اسرار الهیه تکلّم نموده و از اعاظم کتاب متصوفه و مسلمین است، در اسرار انبیاء و رسل مبیّنه و حقایق ثلاثهٔ وجودیه: خدا، کون و انسان. و علاقه انسان با کون و با خالق کون. فصوص حکمت الهیه در کلمت آدم، شیث، نوح، ادریس، ابراهیم، اسحق، اسمعیل، یعقوب، یوسف و هود و هفده پیامبر دیگر.و در آن از احدیت گفته است؛ و حکمت آن که خود احدیت ذاتیست، احدیت الهیست، و احدیت ربوبی.
با عرض سلام خدمت عزیزان و پوزش به علت دیر شدن مطالب . ان شا الله خداوند ظاهر و باطن همه ی ما را منور به نور توحید و معرفتش گرداند و تمامی نواقض ملکی و ملکوتی ما را به عین عنایتش شفا و اصلاح نماید . مطلب بعدی در باب مقامات معنوی تقدیم می شود :
اشاراتی به معانی
ممیت نفس: میراننده، هلاک کننده و کشنده نفس اماره.
2- اشاراتی از قرآن
1- ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله: هیچ کس جز به فرمان خداوند نخواهد مُرد.(آل عمران: 145 )
2-انّ النّفس لاماره بالسوء الّا ما رحم ربّی: همانا نفس به بدی بسیار فرمان میدهد.مگر پروردگارم بخشایش به من کند.( یوسف: 53)
3-کلّ نفس بما کسبت رهینه: هر نفسی در گرو کارها و دستآورد خویش است.(مدثر: 38)
4-ما اصابک من سیئهٍ فمن نفسک: هر بدی به تو رسد، از نفس خودت میباشد. (نساء: 79)
ای رفیق اهل طریقت ، بدان که سالک الی الله ابن الوقت است و زمان خود را تلف نمی کند . فردا گفتن ، از شرایط راه سلوک و طریقت نیست
فصل اول آنکه پیش از اکمال معرفت و محکم ساختن آن بهوسیله عبادات شرعیه شروع در مجاهدت و ریاضت کند گمراه و گمراهکننده است.
عبادت چند قسم است: بدنى و قلبى ، آشکارا و پنهان :
1 - اشاراتی به معانی
مؤمن: شخص تسلیم توأم با اطمینان به خداوند، عقیده داشتن به حق، باور دار به دین و لوازم آن.
2- اشاراتی از قرآن
1-و علی الله فلیتوکل المؤمنون: و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند. (آل عمران : 122)
2- و المؤمنون بالله و الیوم الاخر اولئک سنوتیهم اجراً عظیماً: و آن مؤمنان که به خدا و روز واپسین ایمان میآورند، به همه آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم. (نساء: 162)
3- انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم: مؤمنان تنها آن کسانی اند که چون یاد خداوند پیش آید دلهایشان بیمناک میشود. (انفال: 2)
4- و الذین اووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقّاً : کسانی که به آنان (مهاجرین ) پناه داده و یاری رسانده اند به راستی مؤمن اند. (انفال: 74)
5- قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون : بگو انجام دهید به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید. (توبه:105)
6- قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون : بی گمان مؤمنان رستگارند هم آنان که در نماز خویش فروتنند.( مومنون: 2-1)
7 – انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم : جز این نیست که مؤمنان برادرند پس میان برادرانتان را آشتی دهید.( حجرات: 10)
1 - غیر از بدن ظاهری چیز دیگری در ما وجود دارد که غیر از جسم است و جزء جسم هم نیست و عارض بر آن هم نمی باشد . از طرفی دانستیم که جسم ، هیچ شکلی و رنگی را قبول نمی کند مگر آنکه شکل و رنگ اول را از دست دهد !
برخلاف عقل که مشاهده می کنیم تمام
اشکال و الوان و مقادیر و مساحات را قبول می کند بدون آنکه در آن تغییری
حادث شود و بلکه باعث قوت عقل می گردد چنانکه عقل آدمی به دانش و آزمایش
توانا می گردد .
از اینجا معلوم می شود که میان عقل و جسم یا ماده و نفس تباین و اختلاف واضح است .
2 - قوای جسمانی ما شناسائی و اطلاع را بوسیله حواس می فهمند و از آن اطلاع و معرفت ، قوی و توانا می شوند . مثل آنکه از شهوات بدنی و لذائذ جسمانی لذت می برند و با نشاط می گردند . در صورتی که نفس همینکه به ماده و احساسات نزدیک می شود ضعیف و ناتوان می شود . ولی چون به خود برگردد و از آنها دور می شود توانا می گردد و به کلی برخلاف جسم است .
3 - نفس مایل به علوم و امور الهی است و هر چیزی به سوی هم جنس خود شوق دارد و میل می کند و از چیزی که باعث کمال ذات و قوام جوهر و هستی اوست دوری نمی کند .
پس نفس انسان در حالت فکر کردن چون بکلی از بدن منصرف است قهرا مخالف افعال بدن بوده و مفارق با آن است .
4 - نفس برای هر علمی مبادی و اصولی دریافت می کند غیر از آن مقداری که توسط حواس دریافت کرده است . مثل آنکه حکم می کند که مثلا (میان دو طرف نقیض چیزی واسطه نیست) و این حکم به وسیله حواس درک نمی شود .
5
- حواس تنها مدرک محسوسات اند در صورتیکه نفس ، اسباب و علل وقایع و
اتفاقات و اختلافات را درک می کند و درک اینگونه امور معقول بهیچ وجه به
وسیله جسم و حواس نیست ، مثل آنکه بر امور حسی حکم می کند که این امر حسی
راست یا دروغ است .
چنانکه مثلا چشم ، جسم بزرگ را کوچک می بیند ( مثل خورشید ) و کوچک را بزرگ می بیند ( مثل انگشت آدمی در آب )
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان ذیل آیات ۱۰۲ و ۱۰۳ از سورة بقره که مربوط به داستان هاروت و ماروت است، بحثی فلسفی و علمی دارند و چون این دو بحث کاملاً مرتبط است، ترجمة خلاصهای از آن را میآوریم و سپس نکات مورد استفاده از سخن ایشان را آورده و آنگاه بحث را پی میگیریم.
«تجربة شخصی ما و حکایات شنیده شده شکی در وقوع کارهای خارق عادت باقی نمیگذارد. کمتر کسی است (از ما) که کار خارق عادت ندیده یا نشنیده باشد. همة ما کم یا زیاد از اینگونه کارها دیده و شنیدهایم.