مراسله عارف باللّه شیخ محمد بهارى به محبوب و معشوقش

مژده دادند که بر ما گذرى خواهى کرد **** نیّت خیر مگردان که مبارک فالیست  (حافظ)

 مدتى بود مدید و عهدى به غایت بعید، که شعله نار اشتیاق قلب به لقاء آن وجود مکرم از چاک گریبان سر زده بود. هیچ کس را قدرت بر اطفاء این نایره (آتش) نبود. مى‏سوختم و مى‏ساختم، خود را به عشق روى تو مشغول کرده.

فریب خویش می‏دادم که این دم یار می آید *** بهر آواز پائى خاطر خود شاد می کردم

 لیکن در طالع خود ندیده بودم که این آسانى بتوانم دامن جلالت را به کف آورم ولى از آن جایى که ((دل پیامبر آن چه را دید (شب معراج) تکذیب نکرد)) ما کذب الفوأد ما رأى (نجم:11) زمان گذشت و دلم میگوید حتماً تو می آیى. به این نیمه احتمال زنده بودم و در این ظرف مدت دهرى بر من گذشت که چه گویم :