۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنوی» ثبت شده است

مقامات معنوی - مقام دهم - مومنون

1 - اشاراتی به معانی

مؤمن: شخص تسلیم توأم با اطمینان به خداوند، عقیده داشتن به حق، باور دار به دین و لوازم آن.


2- اشاراتی از قرآن

1-و علی الله فلیتوکل المؤمنون: و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند. (آل عمران : 122)

2- و المؤمنون بالله و الیوم الاخر اولئک سنوتیهم اجراً عظیماً: و آن مؤمنان که به خدا و روز واپسین ایمان می­آورند، به همه آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم. (نساء: 162)

3- انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم: مؤمنان تنها آن کسانی اند که چون یاد خداوند پیش آید دلهایشان بیمناک می­شود. (انفال: 2)

4- و الذین اووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقّاً : کسانی که به آنان (مهاجرین ) پناه داده و یاری رسانده اند به راستی مؤمن اند. (انفال: 74)

5- قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون : بگو انجام دهید به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید. (توبه:105)

6- قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون : بی گمان مؤمنان رستگارند هم آنان که در نماز خویش فروتنند.( مومنون: 2-1)

7 – انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم : جز این نیست که مؤمنان برادرند پس میان برادرانتان را آشتی دهید.( حجرات: 10)

مقامات معنوی - مقام اول - بصیرت

1.اشاراتی به معانی

بصیرت : بینایی دل ، درک و معرفت قلبی . بصائر و ابصار جمع بصیرت است.

 

2.اشاراتی از قرآن:

1- قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره؛ بگو این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می­خوانم.(یوسف: 108)

 

2-بل الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره؛ در قیامت آدمی، بر خویشتن گواهی بیناست؛ هرچند بهانه­هایش را پیش آورد. (قیامت:15و14)

3- قدجاءکم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه؛ بی­گمان بینش­هایی، از (سوی) پروردگارتان، به شما رسیده است؛ پس هرکس بینا شد، به سود خود اوست. (انعام: 104)

4- ان فی ذلک لعبره لاولی الابصار؛ همانا در این امر (در جنگ بدر عدّه کم مسلمانان بر گروه بسیار، با کمک خداوند پیروز شدند) پندی برای اهل بینش است. (آل­ عمران: 13)

5- هو الذی اخرج الذین ... فاعتبروا یا اولی الابصار؛ (چون به اراده خداوند، یهودیان بنی­نضیر، از مدینه بیرون رانده شدند و خانه­های خود را ویران کردند؛ خداوند می­فرماید: پس ای صاحبان بینش، پند بگیرید.(حشر: 2)

6- هذا بصائر من ربکم و هدی و رحمه لقوم یومنون؛ (ای پیامبر بگو) این وحی­ ها، بینش ­هایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند. (اعراف: 203)

 

3.اشاراتی از احادیث

1- علی (ع): «بیناترین مردم، کسی است که عیب­های خود را ببیند و از گناهانش جدا شود.» (غررالحکم 1 /160)

2- علی (ع): «کوری دیده بهتر است، از کوری بصیرت.» (غررالحکم 1 /160)

3- علی (ع): «به راستی که نمودار شده پوشیده­ها و پنهانها برای اهل بینش.» (نهج­ البلاغه خطبه 108)

4- علی (ع): «گاه می­شود که شخص بینا در پیدا کردن راه درست به خطا رود. »(غررالحکم 1 /160)

5- علی (ع): «نگاه دیده سود ندهد آنجا که، چشم دل کور باشد.» (غررالحکم 1 /160)

6- علی (ع):«کسی که بینائی ندارد، دانش ندارد.» (غررالحکم 1 /160)

7- پیامبر (ص): «کور آن کس است که، دیدۀ بصیرتش کور باشد.» (کنزالعمّال: 1220)

8- علی (ع): «کسی که فاقد بینش باشد، رأیش بی­ارزش است.»(غررالحکم ح 6568)

9- علی (ع): «نگاه کردن، چون بینایی یافتن نیست، زیرا گاهی چشم­ها به صاحبان خود دروغ می­گویند، امّا عقل به کسی که از او مشورت خواهد خیانت نمی­کند.» (نهج­ البلاغه خطبه 281)

10- علی (ع): «همانا بصیر،کسی است که بشنود و بیندیشد. چون نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد، آن­گاه راه روشنی را بپیماید که در آن، از افتادن در پرتگاه­ها به دور ماند.»(نهج­ البلاغه خطبه 153)

 

4.نکته ها

*بصیرت بینایی دل است، که هرچه این درک و معرفت قلبی به حق و حقایق بیشتر شود، رفعت و درجه ی مقامی سالک بالاتر رود و هرچه درجه بصیرت، کمتر باشد آثار آن هم در ادراک شهودی کم­ رنگ­تر است.

*غفلت سبب آن می­شود که بصیرت، از جمال جانان محجوب شود و پرده­های حُبّ دنیا انسان را مهجور نماید.

*آنکه آیات و آثار و براهینِ دالّ بر علم و قدرت حق را به مشاهده و معاینه ادراک می­کند، دلیل این است که چنین کسی به عین بصیرت مشاهده می­کند.

*تفکّر، برای رسیدن به مقصود و مطلوب است و آن وقتی حاصل می­گردد که چشم بصیرت قلب کار کند و با استعانت، مؤثّر حقیقی را یکی بداند و یکی ببیند.

*اگر کسی می­خواهد ثابت­قدم باشد، با بینایی دل، می­تواند آن­را حاصل کند و الّا به صرف بینایی ظاهری، نمی­تواند ضمانت این قضیه را بنماید.

*اصل ایمان واقعی، عمران دل است و تا دل از خار و خاشاک و کدورات گناه و رذایل پاک نگردد، نتواند به این مرتبه رسید.

*آنچه از قرآن همگان می­فهمند، الفاظ و معانی و تفسیر است در حالی­که قرآن هفت بطن دارد و کسی به سراپرده نمی­رسد، مگر بصیرت الهی پیدا کند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «به تحقیق، خدای تعالی در کلامش برای بندگانش تجلّی کرده ولی آنان بصیرت ندارند و تجلّی او را نمی­ بینند.» (شرح دعای سحر ص45)

*آنکه دائم قوه غضبیه، بر او غالب است، قدرت تفکر از او گرفته می­شود لذا نمی­ تواند به بصیرت باطنی برسد.

*آنچه چشم ظاهری درک می­کند بسیار کمتر از بصیرت قلبی است چه آنکه ادراک قلبی عمیق ­تر است.

*زیبایی ظاهری بوسیله چشم ظاهر دیده می­شود اما زیبایی های باطنی، قطعاً با بینایی دل قابل دیدن است.

لذا انبیاء و اولیاء، قلبی سلیم و نفسی مطمئنه دارند و توحید افعالی را می ­بینند و درک می­ کنند و بهره می­ برند و در حکمت خداوند متعال خطور نمی­ نمایند.

*بینایی در چهارچوبی نیست که محصور شود. بلکه هرچه دیدگان قلب بازتر باشد، ادراک و معرفت او بیشتر است.

بـرگ درختـان سبـز، در نظـر هوشیـار***هر ورقش دفتریست، معرفت کردگار

*امام سجاد (ع) در دعای چهارم صحیفه سجادیه می­فرماید: «پروردگارا! نیکی رسان بر آنان ... هیچ شک و ریبی، بصیرت و معرفت آنها را از راه توحید خدا منحرف نکرده است.»

و در نیایش 24 می­گوید: «خداوندا توفیقم ده، تا نسبت به آنچه به من بصیرت می­دهی اقدام کنم تا به کار بستن چیزی از آنچه که به من تعلیم داده­ای از دستم نرود.»

*و در نیایش 45 می­گوید: «خدایا تو نسبت به طریقه تقرّب به خودت و رسیدن به کرامتت ما را بصیرت دادی.»

بعضی­ها در قیامت می­گویند: «خدایا چرا مرا کور محشور کردی، با آنکه در دنیا چشم داشتم؟ خداوند می­فرماید: همان­طور که نشانه­های ما بر تو آمد و آن­را به فراموشی سپردی، امروز همان­گونه فراموش شدی.» (طه 126- 125)

معنای آیه اشاره دارد که شخص چشم ظاهری داشت اما باطنش از اول کور بود و این کوری را در قیامت درک می­کند، چرا که در دنیا چشم بصیرت نداشت تا حقایق و آیات را ببیند. در روز حشر همه­ چیز به معاینه، ادراک می­شود و این زبان حال است که قرآن اشاره فرموده؛ چرا که آنجا همه­ چیز بر همگان معلوم و بارز است.

*در وصیت «پیامبر به ابوذر» آمده است که گروهی از اهل بهشت بر گروهی دیگر از دوزخ مطّلع می­شوند و می­گویند: شما به چه چیزی وارد جهنم شدید در حالی­که به تعلیم و تأدیب شما ما وارد بهشت شدیم؟! می­گویند: ما شما را به کارهای خوب امر می­کردیم ولی خودمان انجام نمی­دادیم.(وسائل الشیعه 11 /420 باب1 ح12)

پس آن کس که عالِم است و مردم را به صورت ظاهر هدایت می­کند، چون بینائی باطنی نداشت، نامش را از دفتر علماء محو می­کنند (فاَعمی الله علی هذا خُبرَه و قطع من آثار العلماء اثره) (الکافی 1 /49)

به معنای دیگر، شخص بصیر، با آنچه اندوخته محشور می­شود اما کور باطنی همه یادداشت ها و محفوظاتش محو گردیده و کوردل محشور می­شود.

*میزان در آخرت، بصیرت باطنی بوده و همه­چیز تابع دل است آنجا پای «کمیات» لرزان و «کیفیات و ملکات» ظهور و بروز دارند.

*محفوظات و خوش­بیانی از مسائل باطنی، دلالت بر باز شدن چشم بصیرت و شهودی کسی ندارد. اگر بگویند: کسی عبادت و دانایی دارد، می­گوییم: ابلیس بیش از همه عبادت کرد و علم داشت امّا همان، سبب کوری قلبی شد. مدعی مقامی بودن، بدون آنکه رفع حجب و انیت شده باشد محال است، که فتح بینایی باطنی شود. چون قلب باید به جایی برسد که محل تجلیات اسمائی و صفاتی حق شود تا فتوح نصیبش گردد و الهامات رحمانی هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی جمال حق در مرائی دل دیده می­شود که خفاش صفت نباشیم که خفاش از دیدن نور آفتاب عاجز است.

*در واقع معراج حقیقی بدون پله نمی­شود و در وهله اول «تخلیه» است و آن سخت­ترین ریاضات نفس به شمارمی­رود و چنانکه اهل عرفان به خلسه وارد می­شوند (که نوعی تخلیه هم به شمار می­آید) و بعد به اندازه صفای قلبشان آثار بینایی خود را به معاینات و مکاشفات و الهامات درمی­ یابند.

*اینکه گفته ­اند:« روح عبادت به حضور دل است» ، درست است و الّا نمازهای ما، حرکات و الفاظی بیش نیست و علت تامه، حضور قلب است. اگر مصلّی به شهود، حضرت حق را حاضر بداند و ادراک قلبی کند این را «بینایی دل» گویند که خود، معراج است و روح و حقیقت عبادت محقق می­گردد.

*بصیرت، مشاهده حضوریه قلبیه است. پس در آن­حال، شهود واقعی دست می­دهد و در احدیتِ حضرت حق مستغرق و از توجه به اغیار منصرف است.

«زیر هر الله تو لبیک ماست» این به خیال نیست بلکه ظهور توحید افعالی است که با بصیرت، نور معبود را در جانش درک نموده، که در این لحظه، این توفیق و عنایت نصیب او گردیده است.

*هرچه تذکّر قلبی بیشتر و اوقات خلوت افزون شود و تفکّر در آلاء و افعال، ریشه­دارتر گردد، نور بصیرت هم به همان اندازه ظهور پیدا کند تا اینکه، چشمه­ های الهامات و حقایق از باطن جوشد.

*عارفان که طبیب نفوس­اند، چشم بصیرت داشته و اگر بخواهند امراض نفوس را بنگرند، تشخیص می­ دهند به شرط آنکه، مریض در پی مداوا باشد.

*بی مراقبه و مداوا و رعایت اصول و فروع درمان، بینایی نمی­آید و این قاعده ­ای است بس مجرّب، که قابل انکار نیست.

*یکی از اسباب بینا شدن «انتقال» است یعنی از جهل به علم، از طهارت ظاهری به طهارت باطنی، از شک به یقین، از نوم به یقظه و ... کشیده شوند و هیچ­وقت در سُفلی توقف نکنند بلکه همیشه در حال تبدیل و نقل به بهتر و بالاتر باشند.

*از خواص آدم بصیر، عبرت­هاست که از گذشته احوالات انسانها و از اتفاقات و وقایع مردنها می­گیرد و این چیز قلیلی نیست بلکه عظیم بوده و برای ازدیاد یقین در قلب، عبرتها درس­اند چنانکه خداوند درباره «جنگ بدر» که گروه اندک مسلمان بر گروه کثیر کافر، با نصر او (خدا) پیروز شدند می­فرماید: «این کار عبرت و پندی برای صاحبان بینش است» (آل­ عمران: 13)

و در سوره (حشر آیه 2 ) در بیرون رفتن یهودیان بنی­نضیر مدینه که مسلمانان خیال اینکار را هم نمی­کردند به اراده خدا هراسی در دل­هایشان افتاد و به دست مؤمنان و خودشان خانه­های خویش را ویران می­کردند؛ سپس خداوند می­فرماید: «پس عبرت بگیرید ای صاحبان بینش»

*پس صاحب بصیرت می­تواند پند بگیرد، توحید افعالی را درک کند و دست قدرت حق­تعالی را در حوادث ببیند.

بعید نیست که ممکن­الوجود با اینکه اهل بصیرت باشد گاهی به مقتضای بشریت و طبایع درونی میلی به دنیا پیدا کند. امّا به خاطر بصیرت باطنی، سریع به آب ندامت که از چشم عبرت­بین جاری شود به حال اولیه باز گردد.

*بصیرت از صفای دل برمی­خیزد و تشخیص و تمیز صالحان از طالحان و خوبی­ها از بدیها مرهون دیده عقل صافی است که با مجاهدات و ریاضات به این درجه از کمال رسیده باشد.

*یکی از مباحث ظریف اهل بصیرت که با دقتِ نظر آن­را دنبال می­کنند استدلال از چیزی به چیز دیگر است از مانند خواب به مرگ. چه آنکه بعد از خواب بیداری است و بعد از مرگ حشر و بعث است پس در پی تدارک مافات و آمادگی برای انجام طاعات برمی­آید. لذا بصیر در حال گیرندگی و پیاده کردن است و پند و عبرت هم از نتایج کار است.

*شاید کسی بپرسد که بیداری و یقظه از بنده است یا از حق؟ گفته می­شود که افاضه از بالاجاری می­شود و به زمین مستعد دل می­رسد. چون بنده به محبت خریدار شود، دریچه قلبش باز و فیوضات داخل آن می­شود، پس ادراک می­کند و می­بیند و این نور بصیرت، نمی­تواند از دانی باشد چه آنکه اول حق یاد عبد کند، بعد عبد یاد او نماید. اول او راضی می­شود بعد عبد، این قاعده­ای است لطیف، که اهل عرفان این لطایف را درک می­کنند.

*دیگر از آثار نور بصیرت هجوم جنود جهل است که دائماً در حال مبارزه با جنود عقل هستند پس بصیر نافذ با روشن­دلی و بینایی مستمر، آنها را طرد کرده و حکومت در اختیار قوه عاقله می­باشد.

* دیگر آنکه آدمهایی که با لذّات و حس و مادیات سروکار دارند، به صفت فرشتگان شباهت ندارند. امّا اهل بصائر به اخلاق کرّوبیان و ملائکه شباهت دارند و خدمت­گزار نفس اماره نمی­باشند.

*درباره «عین­ الیقین» نوشته ­اند که: منظور دیدن و مشاهده مطلوب با چشم بصیرت و دیده درونی است که این روشنی از مشاهده چشم بیرونی قوی­تر است. (علم اخلاق اسلامی 2 /182)

*در اینکه اهل بصائر محدوده دیدشان چقدر است؟ گوییم: حق­تعالی نامتناهی است و عوالم ملکوت و حقایق و اسرار و معانی نامحدودند آن­مقدار از عوالم ربوبی که بصیر می­بیند به اندازه مرتبه و درجه و استعدادی که داشته برایش بارز می­گردد چه آنکه غیر پیامبر و ائمه، دیگران به اندازه سعه ی وجودی، بینایی­هایی دارند که می­توانند ببینند و مشاهده نمایند. دائره نفس هرکسی هرچه باشد محدودیتی دارد و متناهی است، لذا مقام پیامبر و امیرالمؤمنین در تمام ابعاد از اینها معلوم می­گردند که همه از زیادی طینت آنها خلق شده­اند و اتصال سرشت و ولایت سبب این همه برکات و ترقی اولیاء الهی گردیده است.

*آنچه در سیر از مبادی به مقاصد می­شود گفت اینکه سیر از تفکر درونی است. هر آیه انفسی و آفاقی، می­تواند راه ­گشا باشد به مقصد که آن معرفت حق­تعالی است.

*کلید به مقصود رسیدن، همین تفکر است و صید حقایق از این روزنه بهتر انجام می­شود تا از ذکر تنها گفتن یا ریاضت محض کشیدن، چه آنکه تفکّر، بال عقل و روح بوده که به وسیله آن می­توان پرواز نمود.

برای تحصیل بصیرت به حق­تعالی، طرق تدبّر دارد و تفکّر در جریان مسائل مورد لزوم بکار گرفته شود.

پس آنچه امکان دارد درباره آن تدبّر و تفکّر شود، موضوعاتی است که اجمال آن لزوم دارد چرا که در دسترس ما نیست مانند: ملائکه و جن و ... که نوعی غیب هستند و احاطه ما به آنها جزئی است. اما آسمان و زمین و دریا و کرات و جمادات و نباتات و حیوانات و مانند اینها که به وسیله چشمِ حس می­شود آنها را دید و همه­شان دارای نوعی حرکت و آثار هستند و از آیات صنع صانع به شمار می­آیند مجاری تفکّر و تحصیل بصیرت به شمار می­ آیند.

دیده بصیرت در هر ذرّه ­ای از آیات و نشانه­ هایی که صانع در مصنوع نهاده در صورتی که صفحه دل روشن باشد دارای توان مشاهده است. اگرچه در بسیاری از موارد آفرینش جای تعجب و حیرت­ است و به کُنه حکمت نمی­توان رسید اما هرکس به اندازه قدرت عقلانی و صفای باطن مقداری از آنها را ادراک نموده و درمی­یابد.

*یکی از امتیازات اهل بصائر آن است که همه­ چیز را برای ضرورت انتخاب می­کنند و از مسائل زائد و غیر لازم که معلوم نیست فایده­ای دارد یا نه، پرهیز دارند و دل به چیزی نمی­بندند، که فقدان آن سبب غم شود با اینکه مردمان بی­بصیر، دل به چیزهایی می­بندند که حالت استرس و اضطراب به دنبال داشته و از بود یا نبود آن، نفس آنها مضطر شود و اگر دیگران، از او در مال و منصب و دانش جلوتر باشند حسادت می­ورزند.

*اهل بصیرت خصیصه­ ای در نهاد و درون دارند که آنچه از مظاهر دنیوی که دیگران می­بینند و شیفته آن می­شوند، آنان شیفته نمی­گردند و آنچه دیگران می­شنوند و طالب آن می­شوند، آنان با شنیدن آن از یاد خدا باز نمی­مانند و این خصلت به خاطر آن است که: دانش باطنی آنان عین معلوم درونی بوده و صفت بصیرت در آنان ملکه شده است.

*یکی از دام­های شیاطین آن است که هرکس بزرگی یافت، در همان موضوع دانه می­ریزد تا او را در دام خود بیندازد. مثلاً اگر کسی نور بصیرت در دلش نیامده ولی از نظر دانش دارای محفوظات قرآنی و حدیث و اشعار عرفانی و اجتماعی و ... می­باشد. چون در مجلسی وارد صحبت می­شود خویش را برتر و مستمعین را ضعیف می­پندارد، به این معنی که خویش را بزرگ و طرف مقابل را جاهل می­ شمرد. ولی اهل بصائر با مراقبه­ای که دارند در دام عجب و خودبینی نمی ­افتند؛ چرا که چراغ بینایی دارند و آن مانع از آفت ­پذیری­شان می­شود.

*ابلیس مکرهای بسیار دارد و به آنکه اغوا می­شود می­خندد و آنها را تمسخر می­کند اما این مکر او شامل اقویا از اهل بینایی نمی­شود، البته برای آنانی که نور کمی دارند، این خطر وجود دارد. اگر عمل بر بینایی باشد، و عاقبت آن را مطالعه و ملاحظه نماید به نتیجه می­رسد و اگر قصور و ضعفی در کار آید مربوط به اجزاء و فروعات دیگر عمل می­شود. چون اهل بصائر اهل تأمل هستند و در کار عجله نمی­کنندو حواشی کارها را ملاحظه می­کنند و آنگاه دست به کار می­شوند، لذا کمتر به بن­بست و ترافیک برمی­خورند.

پس صفت عاقبت اندیشی همراه حزم و احتیاط است که این از حبل متین، سیره اهل بصیرت است. لذا اهل دنیا با بی­احتیاطی کامل وارد دنیا می­شوند و پایان آن­را نمی­دانند که به کجا ختم می­شود و در آن غرق می­شوند. برای همین کوری باطنی آنها غالب است.

*روزی، پیامبر از خانه برآمد و اصحاب را مخاطب نمود و فرمود: آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خدا کوری او را زایل کند و او را بینا گرداند؟ آگاه باشید هرکس به دنیا مایل باشد و أمل (آرزو) او در دنیا طولانی باشد خدا دل او را کور کند، و هر قدر که میل او به دنیا بیشتر باشد کوری دل او بیشتر می­شود. (معراج السعاده 2 /331)

پس بدترین چیزی که برای اهل بصائر ضرر دارد و آنان از او دوری می­کنند غوطه خوردن و استغراق در دنیای فانی است، که نعوذ بالله، کوری دل می­ آورد.


نگارنده : استاد علی اکبر صداقت از اعاظم شاگردان مرحوم کشمیری