إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ


اولی الالباب کسانی اند که به مغز وحدت عرفانی و دیالکتیک قرآنی رسیده اند و از بهشت و جهنم فارغ شده اند و از کثرات و به وحدت رسیده اند .

بین شب و روز هیچ خصومت و تضاد انتقام جویانه و خصمانه و از روی دشمنی وجود ندارد که یکی بخواهد دیگری را کنار بزند تا خود باشد . بلکه اینها خلیفه ی همدیگر هستند و به نحو کاملا عاشقانه و از روی حکمت ناب خداوند ، خلف همدیگر واقع می شوند و اگر تضادی مشاهده شود میان شب و روز و تقابلهای دیگر عالم ، از ناحیه ی انسان است و نه صرفا حقیقت آنها !

تنها چیزی که در بود و نبود آنها شکل می گیرد ، تغییر موضع و درجات ظهور و بروز و اختفای آنهاست . یکی چون بیاید آن یکی در طرف دیگر زمین هست ، نه اینکه نابود شود . امکان ندارد یکی باعث نابودی دیگری شود و این اختلاف نمونه ی خوبی است برای دیگر اختلاف ها . تا زن باشد مرد نیز هست و برعکس ، تا بالا باشد پایین نیز هست و برعکس ، تا دنیا باشد ، آخرت نیز هست . بدون یکی آن دیگری معنای خود را از دست می دهد و چون کل عالم دایره ای شکل است از نظر معنا ، و هر چیزی یک تضادی دارد به مرکز دایره ی عالم امکان نابودی یک طرف تقابل طرف دیگر را ، ممتنع است  . مثل روی سطح دایره نقطه ی تقابلی وجود دارد که اگر قطر دایره را رسم کنیم ، آن طرف دایره می افتد . در همه جای این دایره و حتی درون آن ، تمام نقاط یک نقطه ی تقابلی نیز دارند که نقطه ی تقارن آنها همان مرکز دایره است . در خود مرکز دایره دیگر هیچ تقارنی موجود نیست و اصلا چیزی موجود نیست ! آن مقام ، مقام حقیقت محمدیه و مقام احدیت است .

اما باید به این نکته دقت کرد که این تقابل ، تقابل خصمانه نیست بلکه تقابل اختلافی است ، یعنی یکی می آید جای دیگری می نشیند و در آن حکمتی است و عشق در تار و پود این تقابل و اختلاف نهادینه است .

و اصولا اگر تقابلی موجود نباشد ، دایره ای موجود نخواهد شد و اگر یک نقطه ی تقابل از بین برود و فرض کنیم یکی از نقاط ، نقطه ی مقابل خود را حذف کند ، واضح است که ذات دایره ی عالم تغییر می کند و عالم تبدیل به چیز دیگری می شود !