آن چیزی که انسان را به حقیقت الحقائق عالم و وجود بی ظهور و نهایت دیالکتیک قرآن و وحدت عرفانی می رساند ، نفی و دفع استقلال و خودبینی و غیریت و کثرت و هوای نفس و دیگر تقیدات است . انسانی که خودش را کنار بزند تا حق ظهور کند و آرام آرام خودیتش را محو کند ، حق نیز آرام آرام به نحو وسیع تری تجلی می کند و حقیقت خلقت انسان بیشتر محقق می شود و چون به فنای کامل رسید و هیچ چیز از او باقی نماند ، هدف خلقت او به نحو اتم محقق می شود . و چون سالک بخواهد به آن مقام برسد باید دائم به خود لا بگوید و مخالفت دائم با خواسته های خود بکند و آنچه درجات و مقامات سلوک را ایجاد می کند همین مخالفت با خواسته های پست نفسانی است .

و معرفت نفس میسر نمی شود جز با کنار زدن وجودهای عدمی یعنی همان کالبدهای مادی . در معرفت نفس خودی شناخته می شود که عرشی است و راه رسیدن به آن خود ، ترک خود زمینی و اسفل السافلینی است . آن خود عرشی همان خداست . مقام احدیت است . لذا معرفت خود منجر به معرفت رب می شود . و کسی که به این معرفت رسیده باشد می تواند تقابل و اختلاف موجود را به نحو کامل ادراک کند .